ترجمه تعمیل به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با تعمیل
تعمیل
- تعمیل
- مزد کارکن دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مزد کاری دادن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، امارت دادن کسی را و مستولی گردانیدن بر قومی. یقال: عمل فلان علیهم (مجهولاً). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا