جدول جو
جدول جو

معنی عملق - جستجوی لغت در جدول جو

عملق(عَلَ)
ابن سمیدع بن صواربن عبدشمس. جد عمالقۀ ثانیه که ملوک حمیر بدانها منسوبند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معلق
تصویر معلق
آویخته شده، آویزان
معلق زدن: از زمین به هوا جستن و چرخ خوردن به طوری که سر به طرف زمین آید و به سرعت راست شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عملی
تصویر عملی
مقابل نظری و علمی، آنچه به مرحلۀ عمل درآید یا وابسته به عمل باشد، کنایه از معتاد به مواد مخدر، تریاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عملا
تصویر عملا
در عمل، از لحاظ عمل، از حیث کار و عمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملق
تصویر تملق
چرب زبانی کردن، چاپلوسی و اظهار فروتنی و محبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
دارای عمق، دراز و دورتک، ژرف، گود، کنایه از دارای دقت و تلاش ذهنی، دارای معانی بلند، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمله
تصویر عمله
عامل، کارگر ساختمان. در فارسی به صورت مفرد استعمال می شود، کارکنان، کارگران
عملۀ طرب: مطربان، خوانندگان و نوازندگان
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
کمیز و سرگین انداختن. (منتهی الارب). ادرار کردن و تغوط کردن کودک، و یا انداختن ادرار و غائط. (از اقرب الموارد) ، به مغ سخن رسیدن. (منتهی الارب). تعمق کردن در سخن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ قَ)
کمیز و سرگین. (منتهی الارب). بول و غائط
لغت نامه دهخدا
مونث عمل کار، کاریدار، پیشه ور، کاریکر کارگر کارگر ساختمانی کارمزد، چگونگی کار، کار انجام شده کار جمع عامل کارکنان کارگران: ... عمله کارخانه دو نفر. یا عمله طبع. کارگران چاپخانه. یا عمله طرب. گروه مطربان و موسیقی دانان: عمله طرب ناصر الدین شاه. یا عمله کشتی. جاشوان ملاحان، (به معنی مفرد) یک کارگر (مخصوصا کارگر بنایی) : یک عمله حاضر حاضر کن خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معلق
تصویر معلق
آویخته شده، آویزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
گود، دوراندر، فرو رفته، ژرف دراز
فرهنگ لغت هوشیار
بطور تجربه و امتحان، بطور جد، به کرد در عمل از لحاظ عمل مقابل اسما رسما: اسما حسن خان حاکم بود و عملا مرتضی خان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماق
تصویر عماق
جمع عمیقه، دورتک ها گود ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عملی
تصویر عملی
آنچه که بمرحله عمل در میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملق
تصویر تملق
چاپلوسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسلق
تصویر عسلق
کتیر، گرگ، شیر جانور، شترخروس، درنده شکاری، روباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
((عَ))
ژرف، گود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمله
تصویر عمله
((عَ مَ لِ))
جمع عامل، در فارسی به معنی کارگر، مزدبگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عملی
تصویر عملی
((عَ مَ))
آن چه که به مرحله عمل درمی آید، شدنی، قابل اجرا، معتاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معلق
تصویر معلق
((مُ عَ لَّ))
آویخته شده، آویزان، برکنار شده از خدمت، جستن به هوا و دور زدن به طوری که مجدداً با پاها به زمین آیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تملق
تصویر تملق
((تَ مَ لُّ))
چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
ژرف، گود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمله
تصویر عمله
کارگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معلق
تصویر معلق
آونگان، آویزان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تملق
تصویر تملق
چاپلوسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
Abysmal, Deep, Insightful, Profound
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عملی
تصویر عملی
Practical, Functionally, Utilitarian, Viable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
ужасный , глубокий , проницательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عملی
تصویر عملی
функционально , практичный , утилитарный , жизнеспособный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
abgründig, tief, scharfsinnig, tiefgründig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عملی
تصویر عملی
funktionell, praktisch, utilitaristisch, lebensfähig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
жахливий , глибокий , проникливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عملی
تصویر عملی
функціонально , практичний , утилітарний , життєздатний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
straszliwy, głęboki, przenikliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی