معنی عملی - فرهنگ فارسی معین
معنی عملی
- عملی((عَ مَ))
- آن چه که به مرحله عمل درمی آید، شدنی، قابل اجرا، معتاد
تصویر عملی
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با عملی
عملی
- عملی
- مقابلِ نظری و علمی، آنچه به مرحلۀ عمل درآید یا وابسته به عمل باشد، کنایه از معتاد به مواد مخدر، تریاکی
فرهنگ فارسی عمید