- عمر
- زیوش، زندگی
معنی عمر - جستجوی لغت در جدول جو
- عمر (پسرانه)
- نام خلیفه دوم
- عمر
- حیات، زندگی، مدت زندگی، طول زندگی، مدت حیات مثلاً در عمرم چنین چیزی ندیده بودم،
مدت دوام یا بقای چیزی، کنایه از مدت یا زمان بسیار زیاد مثلاً یک عمر در همین خانه زندگی کرده است،
کنایه از شخص بسیار محبوب و عزیز
عمر ابد: زندگانی جاوید
عمر دراز: زندگانی طولانی
عمر دوباره: کنایه از بقیۀ زندگی کسی که از مرگ نجات یابد
عمر کردن: زیستن، زندگی کردن، کنایه از دوام آوردن، دوام داشتن
- عمر
- دیر داشتن و باقی گذاردن، دیر ماندن و زیستن، زندگانی، بقا، حیات
- عمر ((عُ مْ))
- زندگانی، مدت زندگانی
عمر نوح: کنایه از عمر طولانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در فارسی عمرایی می گویند زیوشی بهره برداری از داراک در زنده بودن بنگرید به سنی آنچه که شخصی برای دیگری قرار می دهند در مدت طول عمر خود یا طول عمر طرف نوعی حق انتفاع است به موجب عقدی از طرف مالک برای تمام مدت عمر یکی از طرفین معامله یا شخص ثالث. منسوب به عمر پیرو مذهب تسنن سنی
اعمال مخصوصی که حاجیان در مکه بجا میاورند، یک نوع از اقسام حج را گویند
کرفس از گیاهان
((عُ))
فرهنگ فارسی معین
آن چه که شخصی برای دیگری قرار می دهد در مدت طول عمر خود یا طول عمر طرف، نوعی حق انتفاع است به موجب عقدی از طرف مالک برای تمام مدت عمر یکی از طرفین معامله یا شخص ثابت
حق انتفاع که کسی برای دیگری برقرار می کند به مدت طول عمر خود یا عمر طرف، آنچه کسی به دیگری می دهد که در طول عمر خود از آن بهره برداری کند
نوعی حج که اعمال آن کمتر از حج تمتع یا حج اکبر و عبارت از احرام، طواف و سعی بین صفا و مروه است، حج اصغر
آبادان تر، معمورتر، عامرتر
آبادانی
دیرزیوی
مربوط به عمران مثلاً عملیات عمرانی
کنایه از بقیۀ زندگی کسی که از مرگ نجات یابد
کاهندۀ عمر، آنچه عمر را می کاهد و تلف می کند
زیستن، زندگی کردن، کنایه از دوام آوردن، دوام داشتن
خشمگین شدن غضبناک شدن
خدا او (زن) را عمر دراز دهاد، خدا آن (شهر و ناحیه) را آباد داراد، مگر از مهتران و مهتر زادگان شهر بلخ عمرها الله امیر عمید صفی الدین. . روز عید فطر بدان حضرت پیوست
خدا او را عمر دراز دهاد، مصنف و مولف این کتاب - محمدبن علی بن سلیمان الرواندی - عمره الله اندیشه کرد، خدایش زندگی دراز دهاد
پیروان عمرو بن عبید تیره ای از خرد گرایان (معتزله)
دزد، بد سرشت، درویش سرکش
دراز
تلف کننده عمر
سوگند باقرار دادن، تو ببقای خدای و همیشگی او. خدا ترا (خطاب به مذکر) عمر دراز دهادخ خدا تو (خطاب بزن) را عمر داراز دهاد، خدا تر آباد داراد، (خطاب بشهر و ناحیه ای)، خدا تو را زندگی دراز دهاد خدا تو را آباد داراد به شهر گویند
آبادانی منسوب به عمران: امور عمرانی کشور
جمع عمران، آبادی ها
آبادانی
یکی از اعمال حج و آن اعمالی است که حاجیان در مکه انجام دهند حج اصغر، جمع عمرات عمر
سالخورده