دیر ماندن و زیستن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دیر زیستن. (دهار). عمر. عمر. عماره. رجوع به عمر و عماره شود، دیر داشتن و باقی گذاردن. (از اقرب الموارد) : عمره اﷲ، دیر دارد او راخدای. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هرگاه لام ابتدا بر ’عمر’ درآید مرفوع میگردد بنابر مبتدا بودن که خبر آن محذوف باشد، چنانکه گوئیم: لعمر اﷲ که تقدیر آن لعمر اﷲ یسمی، یا لعمر اﷲ ما اقسم به میباشد. و هرگاه بدون لام باشد مانند سایر مصادر منصوب میگردد، چنانکه گوئیم عمر اﷲ ما فعلت کذا، و عمرک اﷲ مافعلت . و اما معنای لعمر اﷲ و عمر اﷲ ’به هستی و بقای خداوند سوگند میخورم’ میباشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آبادان گردیدن و مسکون شدن. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، سکونت و منزل کردن، بنا کردن. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، پرستش و عبادت کردن. (از اقرب الموارد). عماره. رجوع به عماره شود، خدمت کردن. عماره. رجوع به عماره شود، نماز خواندن و روزه گرفتن. (از اقرب الموارد). عماره. رجوع به عماره شود