جدول جو
جدول جو

معنی عماس - جستجوی لغت در جدول جو

عماس
(عِ)
روز سوم از ایام جنگ قادسیه را ’یوم عماس’ میگفتند. و یاقوت حموی مینویسد: معلوم نیست که آن نام موضعی است یا مشتق از کلمه ’عمس’ مقلوب ’معس’ است. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
عماس
جنگ سخت، کار بی سر و ته، شیر تنومند، سختی پتیار، تاریک
تصویری از عماس
تصویر عماس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عباس
تصویر عباس
(پسرانه)
شیر بیشه، نام پسر عبدالمطلب عموی پیامبر (ص)، لقب برادر امام حسین علمدار شجاع صحرای کربلا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شماس
تصویر شماس
(پسرانه)
خادم، عابد، طبقه و گروهی از روحانیون مسیحی، نام سردار ایرانی مسیحی در زمان پادشاهی نوشزاد فرزند انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عماد
تصویر عماد
(پسرانه)
اعتماد، تکیه گاه، نگاهدارنده، ستون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عمار
تصویر عمار
(پسرانه)
مرد با ایمان، ثابت و استوار، نام پسر یاسر از یاران پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مماس
تصویر مماس
مالیده شده، به هم ساییده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رماس
تصویر رماس
کندر، صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، مصطکی، بستخ، رماست، کندر رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عباس
تصویر عباس
شیر بیشه
عبوس، ترش رو، بداخم، اخمو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عماء
تصویر عماء
ابر مرتفع، ابر پرباران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عکاس
تصویر عکاس
کسی که عکس برمی دارد، آنکه پیشه اش عکاسی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تماس
تصویر تماس
با یکدیگر ارتباط برقرار کردن، به هم سوده شدن، مالیده شدن دو چیز به هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کماس
تصویر کماس
کم، اندک
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شماس
تصویر شماس
خادم معبد، رتبۀ کلیسایی پایین تر از کشیش، خادم کلیسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمات
تصویر عمات
عمه ها، خواهران پدر، جمع واژۀ عمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عماد
تصویر عماد
ستون، آنچه به آن تکیه می کنند، تکیه گاه، بناهای بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطاس
تصویر عطاس
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، خفیدن،
دمیدن صبح
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
پنهان کردن و پوشیدن. ناپدید کردن. (آنندراج). ناپدید کردن وپوشیدن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). پنهان کردن چیزی را از کسی که او به آن دانا باشد: اعمس الشی ٔ، اخفاه عنه و هو به عالم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ماسْ سا)
معنای لغوی آن در قاموس کتاب مقدس ’گوسفند’ ذکر شده است و سپس مینویسد که نام دو تن بود. یکی عماسا پسر ثیرا و ابی جایل که در کناه آبشالوم شراکت میداشت و سردار لشکرش بود و سرانجام به دست یوآب سپهسالار داود به قتل رسید، و دیگری ’عماسا’ رئیس ’افرائیمی’ پسر ’حدلای’ که در سلطنت ’احاز’ ریاست می داشت. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
لغت نامه دهخدا
(خُ فَ)
سخت گردیدن و سیاه و تاریک گشتن روز. عمس. عمس. عموس. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). عماس. عموسه. (تاج العروس) (متن اللغه). رجوع به عماس، عمس، عموس و عموسه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عراس
تصویر عراس
کره شتر فروش، ریسمان فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباس
تصویر عباس
ترشرو و بد اخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساس
تصویر عساس
گزیر (عسس) شبگرد، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خماس
تصویر خماس
پنج پنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماس
تصویر شماس
خادم معبد، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماس
تصویر تماس
یکدیگر را بسودن، جماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دماس
تصویر دماس
پوشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماس
تصویر آماس
برآمدی وورم عضوی از اعضای بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعماس
تصویر اعماس
پنهان کردن ناپدید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماسه
تصویر عماسه
تاریک شدن سیاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطاس
تصویر عطاس
شنوسه (عطسه)، بامداد، شنوسه زدن، دمیدن بامداد شنوسه انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماس
تصویر مماس
بهم ساییده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماس
تصویر آماس
ورم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عکاس
تصویر عکاس
فرتورگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تماس
تصویر تماس
پرماس، سودن، برخورد
فرهنگ واژه فارسی سره