- علوان (پسرانه)
- نام دیگر مرداس پدر ضحاک و نام چندتن از شخصیتهای تاریخی
معنی علوان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاژنام، سرنویس، فرنام
رنگها
عطا و مژدگانی
بلندی اطراف زمینی را گویند که در میان آن زراعت کرده باشند و مزارعان بربالای آن آمد و شد کنند تا زراعت پایمال نگردد و آب در زمین بایستد بلندی گردا گرد زمین کاشته پلون مرز، پشتواره کامل
اندوه زدای دارویی است که می پندارند اندوه آدمی ببرد، آبمهره آبی که بر مهره افسون ریخته به دلداده خورانند تا از شیفتگی برهد
ملاح در کشتی های تجارتی، ملاح، ناوبر
دیباجۀ کتاب، سرآغاز کتاب یا نامه، سر نامه، آنچه در ابتدای نامه یا پشت پاکت می نویسند، لقب، نامی که از اهمیت یا مقام شخصی حکایت می کند، هر آنچه موجب معرفی و شناختن چیزی می شود مثلاً عنوان مراسم
علوی ها، از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع) ها، سیّدها، شیعه ها، جمع واژۀ علوی
لون ها، رنگ ها، گونه ها، نوع ها، جمع واژۀ لون
فراموش کردن، از یاد بردن امری یا کسی، سرگرم شدن، خرسند و بی غم شدن
دشمنی کردن، دشمنی، ستم کردن به کسی، ظلم و ستم آشکار
خرنوب خوکی از گیاهان
بیداد کردن، ستم کردن بر کسی
خرما، خرمابن
نشانی که بر نامه نویسند کفتار نر، کالا، ستبر کلفت
سر گشته هاژ، دشروان، شتر خروس، بی تاب مویه گر، گرسنه
سرنامه، دیباچه نامه، نشان، هر چیزی که در سر نامه و اول آن مینویسند و بدان نامه را آغاز میکنند
شور جوانی آغاز جوانی
اجسام کروی شکلی بقطر 10 تا 12 میلیمتر که دارای برجستگیهای متعدد است و بر اثر گزش حشره مخصوصی بنام سینیپس کالائه تینکتوریائه بر روی جوانه های درخت بلوط ظاهر میشود و آنها را بنامهای مازو مازوج برارمازو برارمازی قلقات گلوان زشگه کره خرنوک یا سه چک مازورو سکانیز مینامند. این اجسام دارای تانن بسیار هستند و بعنوان قابض قوی در پزشکی بکار میروند و بعلاوه در صنعت جهت تهیه مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در دباغی مورد استفاده قرار میگیرند. اجسام مزبور محل رشد تخمهای حشره مذکور در فوق اند و پس از آنکه تخمها تبدیل به حشره کامل شوند گلگاو را سوراخ میکنند و از آن خارج میشوند
شب و روز، و بمعنای ناوبر در کشتیهای تجارتی هم گویند، در یانورد
جمع لون، رنگ ها
((پُ))
فرهنگ فارسی معین
بلندی اطراف زمینی را گویند که در میان آن زراعت کرده باشند و مزارعان بر بالای آن آمد و شد کنند تا زراعت پایمال نگردد و آب در زمین بایستد، بلندی گرداگرد زمین کاشته، پلون، مرز، پشتواره کامل
((عُ یا عِ))
فرهنگ فارسی معین
دیباچه، سرآغاز کتاب یا نامه، نشانی، آدرس، واژه یا واژه هایی که مقام و منصب یا میزان تحصیلات کسی را نشان می دهد، دلیل، بهانه، وضع، حالت
تثنیه ملا (ملأ)، شب و روز
کنارۀ کشتزار که اندکی بلندتر از سطح زمین است و از روی آن آمد و رفت می کنند تا زراعت پامال نشود، کرت، پل
Caption, Designation
Sailor
(PT) marinheiro
подпись , обозначение
Bildunterschrift, Bezeichnung