جدول جو
جدول جو

معنی علهان - جستجوی لغت در جدول جو

علهان
(عَ لَ)
نام اسب أبوملیل عبدالله بن حرب. (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
علهان
(عَ)
نام مردی که گویند از اشراف بنی تمیم بود. (از لسان العرب) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
علهان
سر گشته هاژ، دشروان، شتر خروس، بی تاب مویه گر، گرسنه
تصویری از علهان
تصویر علهان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علوان
تصویر علوان
(پسرانه)
نام دیگر مرداس پدر ضحاک و نام چندتن از شخصیتهای تاریخی
فرهنگ نامهای ایرانی
(خَ)
با هم آشکاراو هویدا نمودن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). معالنه. (منتهی الارب) ، اظهار ساختن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اظهار کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
نام آبی است در حسمی ̍. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لا)
نخل بندی که از موم نخلها سازد. (حاشیۀ دیوان خاقانی چ عبدالرسولی، از شرح خاقانی) :
بلی نخل خرمای مریم بخندد
بر آن نخل مومین که علان نماید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لا)
مرد نادان. (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لا نَ)
قلعه ای است نزدیک صنعاء یمن. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
بن خوشۀ خرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ریشه و اصل خوشۀ خرما. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
نام جائی است، و در شعر ابودؤاد ایادی آمده است:
بالبطن من علجان حل ّ به
دان فویق الارض اذ ودقت.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
درختان خاردار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ سَ)
علز است در همه معانی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
عنوان کردن کتاب، و دیباچه نوشتن بر آن. (از ناظم الاطباء) : علونت الکتاب بر کتاب عنوان گذاردم. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ)
قیصر بن یوسف جبران. قس (کشیش) (متولد در 1287 هجری قمری). وی را تصانیف بسیاری است که از آنجمله است: 1- تاریخ کتاب مقدس. 2- خلاصه الصرف و النحو. 3- فرائد المجانی لصفی الخطابه و المعانی. 4- المثال الصحیح لکاهن المسیح. 5- موجز بحث المطالب. (از معجم المؤلفین ج 8 ص 136 از تقویم بکفیا)
نام پدر ضحاک است که عجمان وی را مرداس میگفتند. وی از ملوک عرب و برادر شداد بن عاد بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 180). صاحب مجمل التواریخ و القصص (ص 26) علوان را فرزند عبید بن عویج ذکر کرده است
لغت نامه دهخدا
(عُلْ)
علوان الکتاب، سرنامه. (منتهی الارب). عنوان آن. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). عنوان کتاب و دیباچه و مقدمۀ آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
سربند شیشه. (منتهی الارب). در شیشه و بطری. (از لسان العرب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
نام جایگاهی است. و کلمه آن در عربی شناخته نیست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ)
مرد دراز تن آور. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مرد دراز تن آور که درازی وی بی تناسب باشد. (ناظم الاطباء). مذکر و مؤنث در آن یکسان است. و یاء آن مبدل از واو میباشد. (از لسان العرب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). علیان. رجوع به علیان شود
لغت نامه دهخدا
(عُ لَیْ یا)
خرمابن نرکی بودازآن کلیب بن وائل. و بدان مثل زنند و گویند: ’دون علیان خرط القتاد’. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(عُ لَیْ یا)
وی از عقلای مجانین اواخر قرن دوم هجری به شمار میرفت. نام اصلی او ’علی’ بود ولی با تصغیر مشهور شده بود. او با موسی هادی چهارمین خلیفۀ عباسی (161- 170 هجری قمری) و با بهلول مشهور معاصر بود و همانند بهلول کلمات عاقلانه و حکیمانۀ بسیار داشت. و عبدالملک بن ابجر و حسن کوفی و سری و علی بن طبیان را از او و گفته هایش روایاتی است. (از ریحانه الادب ج 3 ص 124 از عقلاءالمجانین ص 77)
ابن أرجب بن دعام اکبر. جدی است جاهلی و یمانی، اصل او از همدان است و از فرزندان او قبایل و بطونی پیدا آمده است. (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 188 از الاکلیل ج 10 ص 162 و اللباب ج 2 ص 149)
لغت نامه دهخدا
(عُلْ)
دیباچه و عنوان کتاب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). و نیز رجوع به علوان شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
سرگشته گردیدن. دودله شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عمه. عمه. عموه. عموهیه. رجوع به عموه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام قبیله ای است به اسم الهان بن مالک بن زید بن اوسله بن ربیعه بن خیاربن زید بن کهلان بن سبأبن یشجب بن یعرب بن قحطان، برادر همدان بن مالک. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
روستایی است در یمن که از ’عرف’ شانزده فرسخ و ازجبلان چهارده فرسخ فاصله دارد. (از معجم البلدان)
نام جایی نزدیک مدینه که ازآن بنوقریظه بود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
هدیه دادن از سفر آینده را. (منتهی الارب) (آنندراج). هدیه دادن کسی را که از سفر آید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پرستار راحیل که یعقوب او را بزنی کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا). در قاموس کتاب مقدس ’بلهه’ ضبط شده است. رجوع به بلهه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از علان
تصویر علان
آشکارا کردن نادان احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علهاص
تصویر علهاص
سر بند شیشه در پوش شیشه چوب پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیان
تصویر علیان
نشانی که بر نامه نویسند کفتار نر، کالا، ستبر کلفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علان
تصویر علان
((عَ لّ))
نادان، احمق
فرهنگ فارسی معین