جدول جو
جدول جو

معنی علجم - جستجوی لغت در جدول جو

علجم
(عَ جَ)
درازبالا. طویل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرداب بسیارآب. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
علجم
(عُ جُ)
سیاه پررنگ. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
علجم
دراز بالا، آبگیر پر آب
تصویری از علجم
تصویر علجم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علیم
تصویر علیم
(پسرانه)
دانا، آگاه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علوم
تصویر علوم
علم ها، دانستن ها، یقین ها، معرفت ها، دانش ها، جمع واژۀ علم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلجم
تصویر شلجم
شلغم، ریشۀ قهوه ای یا سفید رنگ گیاهی یکساله به همین نام که مصرف دارویی و خوراکی دارد، بوشاد، سلجم، شلم، لفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علقم
تصویر علقم
هر چیز تلخ
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، شرنگ، کبست، پهنور، خربزۀ ابوجهل، ابوجهل، پژند، کرنج، هندوانۀ ابوجهل، فنگ، پهی، گبست، کبستو، حنظله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلجم
تصویر سلجم
شلغم، ریشۀ قهوه ای یا سفید رنگ گیاهی یکساله به همین نام که مصرف دارویی و خوراکی دارد، بوشاد، شلجم، شلم، لفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علام
تصویر علام
بسیار دانا، دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملجم
تصویر ملجم
لجام شده، کنایه از مطیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلجم
تصویر فلجم
قفل، کلیدان، زنجیر پشت در، کلون، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، بسکله، فردر، کلند، فروند، برای مثال در به فلجم کرده بودم استوار / وز کلیدانه فروهشته مدنگ (علی قرط اندکانی - شاعران بی دیوان - ۳۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیم
تصویر علیم
دانا، دانشمند، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلجم
تصویر بلجم
بلغم، ماده ای سفید و لزج که غالباً هنگام بیماری از داخل بدن و دستگاه گوارش مترشح و به خارج دفع می شود، خلط سینه و بینی، در طب قدیم از اخلاط چهارگانۀ بدن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ جَ)
تناور. بزرگ. دراز. ترنجیده خلقت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). زن دراز. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علجن
تصویر علجن
ماده پر گوشت در ستور، زن شوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملجم
تصویر ملجم
لگام کرده شده، افسار زدن
فرهنگ لغت هوشیار
کبست (حنظل)، کنار تلخ، آب تلخ، تلخ، بشبش برگ کبست زیتون تلخ، سیماهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
درختستان، آب فراوان، غوک نر، تاریکی شب، کوهه خیزابه (موج)، آهو، شتر خروس، بز کوهی، ورزا گاو نر، بت نر، کنه، کویکستان (نخلستان)، گروه مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوم
تصویر علوم
دانشها
فرهنگ لغت هوشیار
چرغ چرخ باز از مرغان شکاری چرغ، برناک (حنا)، داننده بسیار دان بسیار دانا، تبار شناس (نسابه) بسیار دانا بسیار دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلجم
تصویر بلجم
بلغم که یکی از اخلاط اربعه قدماست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلجم
تصویر خلجم
تناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیم
تصویر علیم
دانا، از نام های خدا
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شلغم از گیاهان، چاه کهنه پرآب، رستنگاه ریش به گونه های مختلف شلغم اطلاق میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلجم
تصویر شلجم
پارسی تازی گشته شلغم شملغ از گیاهان شلغم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاجم
تصویر عاجم
دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علقم
تصویر علقم
((عَ قَ))
حنظل، هر چیز تلخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علجوم
تصویر علجوم
((عُ لْ))
قورباغه نر، مرغی است سفید رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علام
تصویر علام
((عَ لّ))
دانشمند، بسیار دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علوم
تصویر علوم
((عُ))
جمع علم، مجموعه علم های تجربی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملجم
تصویر ملجم
((مُ جِ))
لجام کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملجم
تصویر ملجم
((مُ لْ جَ))
لجام زده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علیم
تصویر علیم
((عَ))
دانا، آگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملجم
تصویر ملجم
لگام گیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علوم
تصویر علوم
دانش ها
فرهنگ واژه فارسی سره