جدول جو
جدول جو

معنی علج - جستجوی لغت در جدول جو

علج
خر، گورخر، خر وحشی فربه و قوی، مرد تنومند و قوی از غیر مسلمین، کافر
تصویری از علج
تصویر علج
فرهنگ فارسی عمید
علج
(عُلْ لَ)
سخت و قوی، افکننده ، نیکوکننده کارها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
علج
(عَ لِ)
سخت و قوی. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، نیکوکننده کارها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
علج
(عُ لَ)
سخت و قوی، افکننده، نیکوکننده کارها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
علج
چیره شدن در معالجه، نیکو کننده کارها
تصویری از علج
تصویر علج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علا
تصویر علا
(پسرانه)
بزرگی، رفعت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ثلج
تصویر ثلج
برف، قطره های منجمد شدۀ سفید، بلوری شکل و نرمی که از آسمان فرو می ریزد، فنجا
ثلج چینی (صینی): شوره، شورۀ قلم، در علم زیست شناسی تباشیر، باروت، سنگ سرمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علف
تصویر علف
آنچه چهارپایان می خورند، خوراک چهارپایان، گیاه سبز
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، نبات، نبت، کلأ
علف خرس: کنایه از ویژگی چیز بی ارزشی که به راحتی به دست می آید
علف گربه: در علم زیست شناسی سنبل الطیب
فرهنگ فارسی عمید
(دَ لَ)
ابن احمد بن دعلج بغدادی سجزی، مکنی به ابومحمد. محدث بود. اصل وی از سجستان (سیستان) است. دعلج مدتی در مکه مجاور گشت و سپس در بغداد اقامت گزید و به سال 351 هجری قمریدرگذشت. او راست: مسند و مسندالمقلین. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 18، از الرساله المستطرفه و تاریخ بغداد). واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
نام جائی است، و در شعر ابودؤاد ایادی آمده است:
بالبطن من علجان حل ّ به
دان فویق الارض اذ ودقت.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
درختان خاردار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ نَ)
خاکی که باد در بن درخت گرد آورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
تاریکی شب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، سیاه پررنگ. (از ذیل اقرب الموارد) ، باغ بسیاردرخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، باغی که درختان خرما بسیار داشته باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بیشه و نیزار. (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد) ، موج دریا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آب بسیار، غوک و قورباغۀ نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کنه، آهوی گندم گون. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ماده آهوی خواستار گشنی. (از ذیل اقرب الموارد) ، شترمرغ نر، بط نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، قوچ. (از اقرب الموارد) ، بز کوهی، گاو نر کلان سال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ماده الاغ بسیارگوشت، ماده شتر کلانسال. (از ذیل اقرب الموارد) ، شتر سخت و توانا، شتر برگزیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، نام مرغی سپید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جماعت مردم. (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد). ج، علاجیم
لغت نامه دهخدا
(عُ)
شتر بسیارگوشت. (از اقرب الموارد) ، ماده شتر سخت و توانا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نام موضعی است، و در شعر حبیب هذلی آمده است:
فجبال أیله فالمحصب دوننا
فالات ذی علجانه فذهاب.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پیغام بردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: ماتعلجت بعلوج صدق، ای ماتألک بألوک صدق. (اقرب الموارد). و رجوع به الوک شود، فراهم آمدن ریگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پریشانی گرفتن شتر: تعلج الابل اصابت من العلجان. (از اقرب الموارد) ، درشت گردیدن پوست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
درازبالا. طویل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرداب بسیارآب. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ جُ)
سیاه پررنگ. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
ماده شتر پرگوشت، زن شوخ و بی باک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آلج
تصویر آلج
اژدف زعرور آلج آلوی کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلج
تصویر سلج
بخشش، فرو بردن نواله هراشه گیاهی است هراش آور (هراش قی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلج
تصویر حلج
پنبه زنی، تابیدن، گرد ساختن نان بسیار خوار، شیر خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلج
تصویر ثلج
برف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلج
تصویر زلج
لیز لغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلج
تصویر دلج
دیرگاه واپسین پاس شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلج
تصویر بلج
مرد خنده رو
فرهنگ لغت هوشیار
درختستان، آب فراوان، غوک نر، تاریکی شب، کوهه خیزابه (موج)، آهو، شتر خروس، بز کوهی، ورزا گاو نر، بت نر، کنه، کویکستان (نخلستان)، گروه مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علجن
تصویر علجن
ماده پر گوشت در ستور، زن شوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علجم
تصویر علجم
دراز بالا، آبگیر پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علجوم
تصویر علجوم
((عُ لْ))
قورباغه نر، مرغی است سفید رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علت
تصویر علت
چرایی، شوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عاج
تصویر عاج
پیلسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علم
تصویر علم
دانش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علو
تصویر علو
بالندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاج
تصویر علاج
درمان، چاره
فرهنگ واژه فارسی سره