- علافی
- عمل و شغل علاف، دکان علاف
معنی علافی - جستجوی لغت در جدول جو
- علافی
- برنج فروشی، علوفه فروشی، هرزه گردی، بیهودگی، بیکاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در فارسی شیان تاوان، تایگانه در تازی به دست آوردن از میان بردن دریافتن جبران کردن تدارک کردن، عوض دادن، دریافت جبران. دریافتن، جبران
مرد بسیار دانا و باهوش
تدارک کردن، عوض دادن، جبران کردن، دریافتن، رسیدن
جمع واژۀ عافیت، تندرستی، صحت، سلامت، زهد، پرهیزکاری
جمع علیه، برواره ها بالا خانه ها
علامه بنگرید به علامه تیز هوش مرد دانا وبسیار با هوش
سرگردان و بیکار، علف فروش، علوفه فروش، کسی که کاه، جو، گندم، زغال و هیزم می فروشد
آبیاب، دراز موی، درآینده میهمان، روزی جوی، دهش، بخشیده، نیست کننده آمرزنده عفو کننده گناه جمع عفات
جمع علف، چرامین ها بج فروش کاه فروشی علف فروش، آن که جو و کاه و هیزم و یونجه و علف فروشد، برنج فروش
گیاهی، گیاهباف منسوب به علف، نوعی پارچه است. یا ابریشم علفی. پارچه ای که از ابریشم مصنوعی سازند
آنکه خودستایی کند: آمد اندر انجمن آن طفل خرد آبروی مرد لافی را ببرد. (مثنوی نیک. 43: 3)
عفو کننده، جمع عفات