معنی علامی - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با علامی
علامی
علامی
علامه بنگرید به علامه تیز هوش مرد دانا وبسیار با هوش
فرهنگ لغت هوشیار
علامی
علامی
سبک روح تیزفهم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تیزفهم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
علامی
علامی
مرد دانا و بسیار باهوش. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
علامی
علامی
ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر. رجوع به ابوالفضل ناگری شود. و نیز رجوع به ریحانه الادب ج 3 ص 248 و اعیان الشیعه ج 8 ص 99 و ریاض العارفین ص 200 و تذکرۀ علمای هند ص 4 و 74و نامۀ دانشوران ج 2 ص 639 و مرآت الخیال ص 79 شود
لغت نامه دهخدا
سلامی
سلامی
باد رپیتفک (رپیتفک جنوبی) باد نیمروزی بند انگشت استخوان سپل شتر، استخوان انگشتان دست و پا، جمع سلامیات
فرهنگ لغت هوشیار
غلامی
غلامی
حالت و وضع غلام بودن، کنایه از فرمانبرداری، غلام بودن، بندگی، بردگی
فرهنگ فارسی عمید
عالمی
عالمی
دانایی دانشمندی، جهانی منسوب به عالم جهانی سکنه جهان جمع عالمیان. عالم بودن دانشمندی
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.