- عقال
- بندی که اعراب کوفیه را با آن به سر خود می بندند، زانوبند شتر، ریسمانی که با آن زانوی شتر را می بندند
معنی عقال - جستجوی لغت در جدول جو
- عقال
- ساگبند رسنی که با آن پا یا زانوی شتر یا پای ستور دیگر بندند، سر بند رشته ای که تازیان دور سر بندند، جمع عاقل، دانا یان بخردان پا گرفتگی در ستور جمع عقل ریسمانی که بدان زانوی شتر را بندند، رشته ای که تازیان دور سر بندند. توضیح این کلمه به معنی مفرد استعمال شود و مفرد آن در فارسی مورد استعمال ندارد
- عقال ((عِ))
- ریسمانی که با آن زانوی شتر را می بندند، رشته ای که مردان عرب دور سر می بندند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرد مند یافتن، به سایه رفتن
شهباز، آگفت
همسر
کسی که حرفه اش خوار وبار فروختن است
خردمند، زیرک
جمع رقله، خرمابنان بلند کویکان بلند
زن فربه، گران سرین، آرمیده، آهسته، شتر کندرو
کم شمری، بر آمدن
ترکی ریش زداینده
زدودگی زدودن پردازیدن، شکم، تهیگاه، جمع صقیل، پردازیده ها زدوده ها آنکه آهن را روشن کند روشنگر. زدودن شمشیر و آینه و جز آن صیقل زدن، زدودگی جلا
اهل خانه، زن و فرزند
خانه، ملک، آب و زمین زراعتی
درخت، دوا، دارو، داروی گیاهی
ثقیل ها، گرانها، سنگین ها، جمع واژۀ ثقیل
مفرد واژۀ عقلا، دانا، هوشیار، زیرک، خردمند، در فقه دهندۀ دیۀ مقتول
عقلها، خردها، ذهن ها، اندیشه ها، جمع واژۀ عقل
سزای گناه و کار بد کسی را دادن، جزای کردار بد، عذاب
جمع واژۀ عقبه، راه های سخت کوهستانی، گردنه ها
جمع واژۀ عقبه، راه های سخت کوهستانی، گردنه ها
عاقل ها، داناها، هوشیارها، زیرک ها، خردمندها، در فقه دهنده های دیه مقتول، جمع واژۀ عاقل
پرندۀ شکاری بزرگ با چنگال های قوی و چشم های تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار می کند، دال، دالمن،
در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی است
در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی است
زدودن و برطرف ساختن زنگ آینه یا آهن، جلا دادن، روشن کردن، صیقل زدن
صقال گرفتن: زدوده شدن، جلا یافتن
صقال گرفتن: زدوده شدن، جلا یافتن
کسی که چیزهایی را از محلی به محل دیگر نقل کند، داستان سرا، قصه گو، کسی که در اماکن عمومی قصه گویی می کند خصوصاً داستان های شاهنامه
جمع عجله، گردونه های بارکش شتافتن ها، جمع عجلان، تیز روان، جمع عجیل، شتابند گان
خردمند، دانا، هوشیار
نکوهنده
گل هاژ ترخانی
بارکش مزدور
دو دلی، همسنگ کردن، همسواری، برابرآمدن، خمیدن، ماندن، اندازه گرفتن میان دو چیز را
سخت بی درمان از پا در آرنده
انگبین چین انگبین گیر، نیزه جنبان
این واژه تازی نیست و شاید همان ازمل باشد که برابراست با آواز این واژه در غیاث اللغات آمده بی آن که کجایی بودن آن آشکارشود آنندراج نیز دراین زمینه خاموش است نام پرده ای ازخنیا شاخه ای از زنگوله سستی ناتوانی
گج، تیرکج