جدول جو
جدول جو

معنی عقاق - جستجوی لغت در جدول جو

عقاق
(عِ)
بار شکم ناقه. (منتهی الارب). حمل. (اقرب الموارد). عقاق. و رجوع به عقاق شود، جمع واژۀ عقق که آن نیز جمع عقوق است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقوق و عقق شود
لغت نامه دهخدا
عقاق
(خَظظ)
باردار گردیدن شتر ماده. (از منتهی الارب). باردار گردیدن مادیان، یا باردار نشدن او، از اضداد است. (از اقرب الموارد). عقق
لغت نامه دهخدا
عقاق
(عَ قِ)
اسم است عقوق را. نافرمانی و آزار پدر ومادر. آزار پدر و مادر. (از منتهی الارب). اسم است ’عقوق’ را از والدین، و آن مبنی بر کسر باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقوق شود، بار شکم ناقه. (منتهی الارب). حمل. (اقرب الموارد). عقاق
لغت نامه دهخدا
عقاق
(عُ)
ماء عقاق، آب تلخ و شور. (منتهی الارب). آب تلخ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عقاق
آب تلخ بار ماده ستور
تصویری از عقاق
تصویر عقاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عقیق
تصویر عقیق
(دخترانه)
نام سنگی قیمتی به رنگ زرد و صورتی یا جگری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عقار
تصویر عقار
خانه، ملک، آب و زمین زراعتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
پرندۀ شکاری بزرگ با چنگال های قوی و چشم های تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار می کند، دال، دالمن،
در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عراق
تصویر عراق
سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا، کرانۀ آب، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنج گاه و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشاق
تصویر عشاق
عاشق ها، دلباختگان، جمع واژۀ عاشق، در موسیقی گوشه ای در دستگاه نوا، آواز دشتی و بیات اصفهان، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقاق
تصویر رقاق
رقیق، نازک، نان نازک مثل نان لواش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقاق
تصویر شقاق
مخالفت کردن، ناسازگاری، ترک، شکاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقوق
تصویر عقوق
نافرمانی کردن، آزردن پدر یا مادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
دقیق ها، باریک، جمع واژۀ دقیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقار
تصویر عقار
درخت، دوا، دارو، داروی گیاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناق
تصویر عناق
ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
بسیار کوبنده، آردفروش، گازر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
سزای گناه و کار بد کسی را دادن، جزای کردار بد، عذاب
جمع واژۀ عقبه، راه های سخت کوهستانی، گردنه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناق
تصویر عناق
دست در گردن یکدیگر زدن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، معانقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقعق
تصویر عقعق
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقال
تصویر عقال
بندی که اعراب کوفیه را با آن به سر خود می بندند، زانوبند شتر، ریسمانی که با آن زانوی شتر را می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
آزاد شدن بنده، خارج شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
باردار گردیدن ناقه: اعقت الناقه، باردار گردید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، برآمدن بر بلندی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر بلندی برآمدن. (از اقرب الموارد) ، بر جای بلند برآمدن. (آنندراج). بجاهای بلند برآمدن. (ناظم الاطباء). بعوالی درآمدن. (منتهی الارب). بر کوه بالا رفتن. (از متن اللغه) ، بزرگوار کردن. (از منتخب از غیاث اللغات) (آنندراج). بلندمرتبه ساختن و بزرگ گردانیدن خدا کسی را. (از اقرب الموارد) ، فرودآمدن از جایی، یقال: ’اعلا عنه اعلاءً’. (ناظم الاطباء). دور شدن. فرودآمدن. حاجت کسی را رد کردن. و قالوا فی الامر: اعل عنی، تنح. واعل عن الوساده، انزل. و اعل عنا، اطلب حاجتک عند غیرنا. (از متن اللغه). فرودآمدن از ستور. بدین معنی با ’عن’ متعدی شود: اعلی عن الدابه، نزل عنها. (از اقرب الموارد). فرودآمدن از: اعلی عنه اعلاءً، فرودآمد از آن. و یقال: اعل عنی، یعنی کناره کش از من. و اعل عن الوساده کذلک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ)
جمع واژۀ عقنقل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقنقل شود
لغت نامه دهخدا
(عَقْ قا قَ)
سحابه عقاقه، ابر که باران خود را ریخته باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُقْ قا قَ)
خطاف. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عراق
تصویر عراق
کرانه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
آزادگشتن: بردگان و کنیزان مرغان شکاری می کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاق
تصویر شقاق
دشمنی، خصومت، ناسازگاری، نفاق، مخالفت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقاق
تصویر حقاق
مخاصمه و مرافعه کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقاق
تصویر زقاق
خیک ساز خیک فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقاق
تصویر رقاق
نازک، رقیق
فرهنگ لغت هوشیار
چوبکوب کوبنده، آرد فروش باریکی، خرده ریز ریزه تراشه آرد فروش باریکی، باریک دقیق، خرده ریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاق
تصویر عشاق
جمع عاشق، مردمان عاشق و عاشقها، شیفتگان و دوست داران معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
شهباز، آگفت
فرهنگ واژه فارسی سره