مؤنث عظر. رجوع به عظر شود، شتر ماده ای که آبستن شود. (منتهی الارب). ناقۀ لاقح. (اقرب الموارد) ، شتر ماده ای که آبستن نشود. از اضداد است. (منتهی الارب). ناقۀ لاقح. (اقرب الموارد)
مؤنث عَظِر. رجوع به عظر شود، شتر ماده ای که آبستن شود. (منتهی الارب). ناقۀ لاقح. (اقرب الموارد) ، شتر ماده ای که آبستن نشود. از اضداد است. (منتهی الارب). ناقۀ لاقح. (اقرب الموارد)
جمع واژۀ ظرّ و ظرر و ظرره. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به ظرّ و ظرر و ظرره شود. ظرّان. ظرّان. ظرار. (متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به کلمه های مذکور شود.
جَمعِ واژۀ ظِرّ و ظُرَر و ظُرَرَه. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به ظرّ و ظرر و ظرره شود. ظُرّان. ظِرّان. ظِرار. (متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به کلمه های مذکور شود.
کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات
کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات