عبره عبره حساب کردن مالیات محصول، مالیات، برای مِثال چو آری به من عبرۀ هفت سال / دگر عبره ها بر تو باشد حلال (نظامی۵ - ۹۴۳) فرهنگ فارسی عمید
عبره عبره آموزه آموخته پند، درنگ و بررسی سنجیدن، گذر، گذرباژ، شگفت، گونه گون عبرت، ارزیابی محصول که به وسیله معدل گرفتن از چند سال معین صورت گیرد فرهنگ لغت هوشیار
عبره عبره شگفت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، پند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) : یقال، اًن فی ذلک عبره لمن اعتبر. (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ عِبَر. و منه صحف موسی کانت عبراً. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به عبرت شود، نوع، اصلی که نظائر بدان باز گردد، نظر در احوال. (اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
عبره عبره شهری است به یمن بین زبید و عدن نزدیک به ساحلی که حبشیان را بدانجا جلب کنند. (معجم البلدان) لغت نامه دهخدا