عطیه. چیزی که به کسی عطا کنند. بخشش. (فرهنگ فارسی معین). دهش: نیل دهنده توئی به گاه عطیت پیل دمنده تو به گاه کینه گزاری. رودکی. ای طالبان نعمت و سائلان عطیت چگونه رود حال شما. (ترجمه تاریخ یمینی ص 253). رجوع به عطیه و عطیه شود. - عطیت الهی، بخشش خداوندی. فیض الهی. (فرهنگ فارسی معین)
عطیه. چیزی که به کسی عطا کنند. بخشش. (فرهنگ فارسی معین). دهش: نیل دهنده توئی به گاه عطیت پیل دمنده تو به گاه کینه گزاری. رودکی. ای طالبان نعمت و سائلان عطیت چگونه رود حال شما. (ترجمه تاریخ یمینی ص 253). رجوع به عطیه و عطیه شود. - عطیت الهی، بخشش خداوندی. فیض الهی. (فرهنگ فارسی معین)
جمع واژۀ عطریه. بویهای خوش. خوشبویها. (ناظم الاطباء). مشک، عنبر، عبیر، غالیه، کافور، ند، مشک، زباد و گلاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عطریه شود
جَمعِ واژۀ عطریه. بویهای خوش. خوشبویها. (ناظم الاطباء). مشک، عنبر، عبیر، غالیه، کافور، ند، مشک، زباد و گلاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عطریه شود