جدول جو
جدول جو

معنی عطیات - جستجوی لغت در جدول جو

عطیات
عطیه ها، بخشش ها، دهش ها، جمع واژۀ عطیه
تصویری از عطیات
تصویر عطیات
فرهنگ فارسی عمید
عطیات(عَ طی یا)
جمع واژۀ عطیه. (اقرب الموارد). عطایا. رجوع به عطیه و عطیت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عطریات
تصویر عطریات
خوش بوها، بوهای خوش، چیزهای عطردار
فرهنگ فارسی عمید
(عَ طی یَ)
عطیه. چیزی که به کسی عطا کنند. بخشش. (فرهنگ فارسی معین). دهش:
نیل دهنده توئی به گاه عطیت
پیل دمنده تو به گاه کینه گزاری.
رودکی.
ای طالبان نعمت و سائلان عطیت چگونه رود حال شما. (ترجمه تاریخ یمینی ص 253). رجوع به عطیه و عطیه شود.
- عطیت الهی، بخشش خداوندی. فیض الهی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
جنسی از نخل که در مصر میشود. (فهرست مخزن الادویه). در فرهنگ نفیسی آمده: قسمی از خرمابن در بصره
لغت نامه دهخدا
(عَ طِ)
جمع واژۀ عطله. (منتهی الارب). رجوع به عطله شود
لغت نامه دهخدا
(عَ طِ)
جمع واژۀ عطره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عطره شود
لغت نامه دهخدا
(عِ ری یا)
جمع واژۀ عطریه. بویهای خوش. خوشبویها. (ناظم الاطباء). مشک، عنبر، عبیر، غالیه، کافور، ند، مشک، زباد و گلاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عطریه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ طِ)
جمع واژۀ عطشه. (منتهی الارب). رجوع به عطشه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شی یا)
جمع واژۀ عشی ّ. (منتهی الارب). ج، عشیّه. (اقرب الموارد). رجوع به عشی ّ و عشیه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عائط، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، رجوع به عائط شود، جمع واژۀ عیط، (ناظم الاطباء)، رجوع به عیط شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
جمع واژۀ قطاه است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). قطاه را گاهی به قطیات جمع بندند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَیْ یا)
تپه هائی است از بنی جعفر بن کلاب. (معجم البلدان)
وادیی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عمیه تأنیث عمی. (از اقرب الموارد). رجوع به عمی و عمیه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ طی یا)
جمع واژۀ خطیه. (یادداشت بخط مؤلف). خطیئه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جج عطاء، بمعنی دهش و آنچه بخشیده شود. (منتهی الارب). جمع واژۀ اعطیه. جج عطاء. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عطیت
تصویر عطیت
بخشش، دهش، چیزی که به کسی عطا کنند، عطیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطریات
تصویر عطریات
جمع عطریه، برکنه بویه ها گلابها شمین ها مونث عطری جمع عطرات
فرهنگ لغت هوشیار
بخشنده دهش ها بخشنده بخششها، صفتی است از صفات خدای تعالی: همواره توفیق این مبرات از بارگاه واهب العطیات موفق باد خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطیت
تصویر عطیت
((عَ یَّ))
بخشش، چیزی که به کسی بخشیده شود، عطیه
فرهنگ فارسی معین
شب ها، لیالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد