جدول جو
جدول جو

معنی عطأان - جستجوی لغت در جدول جو

عطأان
(عَ)
مثنای عطاء. عطاوان. رجوع به عطاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عطشان
تصویر عطشان
تشنه، انسان یا حیوان که احتیاج به نوشیدن آب دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطردان
تصویر عطردان
جای عطر، ظرفی که در آن عطر نگه می دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطایا
تصویر عطایا
عطیه ها، بخشش ها، دهش ها، جمع واژۀ عطیه
فرهنگ فارسی عمید
(عِ)
تثنیۀ عشاء (در حال رفع). رجوع به عشاء شود، پاس اول و دوم شب. (ناظم الاطباء). مغرب و عتمه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام جد ابوبکر احمد بن محمد بن عبدالوهاب بن طاوان بزار واسطی است، (انساب سمعانی برگ 364 ’الف’)
لغت نامه دهخدا
از دیه های انار است، (تاریخ قم ص 137)، و در صفحۀ 69 همان کتاب آرد: عوض دهقان آن را بنا کرده است و از قدیمتر ضیاع انار است
از طسوج رودبار است، (تاریخ قم ص 114)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دو لب فرج زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
علباوان. تثنیۀ علباء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دو پی گردن
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مثنای رداء و هما ردأان باثبات الهمزه مثل الاصلیه و هو اجود، و رداوان بقلبها واواً مثل التأنیث. (منتهی الارب). رجوع به رداء شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
قوطی که در آن عطر و خوشبوی ریزند. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن عطر ریزند. (فرهنگ فارسی معین). جای عطر. بویدان. جؤنه. طبله. قسیمه. لطیمه. مسوف:
غنچۀ گل عطردان سنبل موی تو است
آفتاب از دور گردان سر موی تو است.
حسین خالص (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
افشانندۀ عطا. عطابخش:
گر رحمت حق هست عطاپاش و خطاپوش
تو رحمت حق بر همه آفاق عطائی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عِ)
تثنیۀ عراق (در حالت رفع). بصره و کوفه. (معجم البلدان) (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
تثنیۀ عقاب، در حال رفع. عقابین. رجوع به عقابین شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
تثنیۀ عقال. رجوع به عقال شود، زکات و صدقۀ دو سال: علی بنی فلان عقالان، بر آنها صدقۀ دو سال است. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقال شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
دو صفحۀ گردن. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد) ، طوق سیاه هر دو صفحۀ گردن کبوتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ ءَ)
تثنیۀ عشاء (در حال نصب و جر). عشاء اول و عشاء آخر. شام و خفتن. نماز مغرب و عشاء. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به عشاء شود
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طا)
جمع واژۀ خطاط.
- تاریخ خطاطان، تاریخی که شرح حال خطاطان معروف به دانست.
- تذکرۀ خطاطان، تذکره ای که شرح حال خطاطان معروف به دانست
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مثنای عطاء. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به عطاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ / عُ لَ / لَ)
دروازۀ عطاران، یکی از هفت دروازۀ شهر بخارا بود. و چون قتیبه بن مسلم بدانجا راه یافت، از دروازۀ عطاران تا دروازۀ نون را به قبایل ربیعه و مضر و باقی مردم یمن داد. رجوع به شرح آثار و احوال رودکی، سعید نفیسی ص 82، 84 و 286 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُل لاه)
امیر برهان الدین نیشابوری. تولد او در نیشابور بود و برای تحصیل علوم به هرات آمد و در علم عروض و بدیع مهارت کامل یافت. در اواخر عمر بینایی خود را از دست داد و به مشهد رفت و در اواسط شوال سال 919 هجری قمری درگذشت. (از رجال حبیب السیرص 205، به نقل از حبیب السیر جزو سوم ج 3 ص 345)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دو پر کلان در طرف دنب عقاب. (منتهی الارب). دو پری که در سمت دم عقاب است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 28هزارگزی باختر و مشهد و شمال کشف رود. این دهکده در جلگه واقع، با آب و هوای نواحی سردسیری و دارای 108 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی می باشد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تثنیۀ عناق. (منتهی الارب). رجوع به عناق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
قریه ای است از قرای قنسرین، از کورۀ ارتیق، از عواصم. و آن نامی است اعجمی و ریشه عربی ندارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
تثنیۀ قطاه. رجوع به قطاه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
موضعی است، و در اشعار امروءالقیس از آن یاد شده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
تثنیۀ عنان. دو رگ پشت. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به عنان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بصیغۀ تثنیه، یقول هما سوأان، هر دو مانند هم اند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است به خابور، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عبادان
تصویر عبادان
آبادان شهری است در خوزستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطشان
تصویر عطشان
تشنه، دارای عطش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطایا
تصویر عطایا
بخشیده شده ها و دهشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطشان
تصویر عطشان
((عَ طَ))
تشنه، مشتاق، آرزومند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عطایا
تصویر عطایا
((عَ))
جمع عطیه، بخشش ها، هدیه ها
فرهنگ فارسی معین