جدول جو
جدول جو

معنی عصص - جستجوی لغت در جدول جو

عصص
(خُ)
سخت و شدید شدن. (از اقرب الموارد). عص ّ. رجوع به عص شود
لغت نامه دهخدا
عصص
(عُ صَ / عُ صُ)
بن دم و اصل آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عصعص. (منتهی الارب). رجوع به عصعص شود
لغت نامه دهخدا
عصص
دمغازه دنب غازه دنبالچه بیخ دم
تصویری از عصص
تصویر عصص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قصص
تصویر قصص
قصه، بیست و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصب
تصویر عصب
عصبه ها، جماعتهایی از مردان یا اسبان یا پرندگان، جماعت ها، گروه ها، جمع واژۀ عصبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصی
تصویر عصی
عصا، در علم نجوم ستاره های دنباله دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصص
تصویر حصص
حصه ها، نصیب ها، بهره ها، بخش ها، جمع واژۀ حصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصب
تصویر عصب
رشته های سفیدی که در تمام بدن پراکنده و به مغز سر متصل است و حس و حرکت به واسطۀ آن ها صورت می گیرد، پی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصب
تصویر عصب
در علم عروض ساکن کردن لام مفاعلتن که تبدیل به مفاعیلن شود، پیچیدن و تافتن، درهم پیچیدن، بستن، محکم کردن، گرد آوردن، پیچک، عمامه، نوعی جامه یا چادر
فرهنگ فارسی عمید
پی مفاصل، پی زرد، و آن چیزی است سفید که حس و حرکت و مضبوطی اعضا بدان است و اصل عضله عصب است و بفارسی پی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصا
تصویر عصا
چوبی که هنگام راه رفتن بدست گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمص
تصویر عمص
آزمند ترشی ترشی دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقص
تصویر عقص
زفت (بخیل)، بد خوی، گردن شکنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصر
تصویر عصر
روز، یوم، آخر روز تا هنگام غروب، روزگار و زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیص
تصویر عیص
درخت انبوه، رستنگاه نیکو، بیخ بن نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوص
تصویر عوص
دم (نقس)، نیرو، سختی، نیاز، تنگدستی دشواری نا شدنی، رود چند بستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصص
تصویر غصص
جمع غصه، انداک ها اندوه ها گلوگیری با خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصص
تصویر قصص
جمع قصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصد
تصویر عصد
شوسر شوس آب مرد، گای، بیگاری گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
کج، کژ دم، روده سخت شدن استوار شدن: چیزی، خمیدگی یافتن خمیده شدن، به سختی کج شدن، کژی دندان، کژی ساگ، روده، خمیدگی کجی در چیزی، خر زهره از گیاهان، گل خرمنی (گل معین التجاری)
فرهنگ لغت هوشیار
بد خوی، نیرومند، دمغازه استخوان میان دو سرین دمغازه دنبالچه دنبالچه عصا عص
فرهنگ لغت هوشیار
بلوت از گیاهان، مازه از گیاهان، سرو خمره ای، بر کندن خمیدگی بینی گس مزه زکش، گریشنک (قابض) تند مزه گس، قابض. گونه ای سرو که به سرو خمره یی موسوم است، بلوط مازو که یکی از گونه های بلوط است و تولید مازو می کند، مازو
فرهنگ لغت هوشیار
درویدن نا رسیده، سخت وزیدن باد، خمیدن، بشتافتن، میراندن، برگ کشت، ریزه کاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصم
تصویر عصم
ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نا فرمان سرکش، جمع عصا، دستوار ها تخله ها جمع عصا چوب دستیها، ذوذنبهایی به شکل عصا و مستقیم به خلاف ذوذنبهایی که ذنب آن ها مایل است
فرهنگ لغت هوشیار
بازیگوشی، درخش پیاپی، شاه تیر درخش پراکنده، شاد مانی، بوی نم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاص
تصویر عاص
نافرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصص
تصویر حصص
جمع حصه، بون ها موی رفتگی از سر، جمع حصه بهره ها برخه ها پاره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصص
تصویر حصص
((حَ صَ))
موی رفتگی از سر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصص
تصویر حصص
((حِ صَ))
جمع حصه، بهره ها، برخه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عفص
تصویر عفص
((عَ فِ))
تندمزه، گس، قابض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصعص
تصویر عصعص
((عُ عُ))
دنبالچه، جمع عصاعص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصا
تصویر عصا
چوبدستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصب
تصویر عصب
سهشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصر
تصویر عصر
پسین، ایوار، روزگار
فرهنگ واژه فارسی سره