جدول جو
جدول جو

معنی عصبات - جستجوی لغت در جدول جو

عصبات
(عَ صَ)
جمع واژۀ عصبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). پسران و خویشان که در شرع برای ایشان فریضه ای مقرر نباشد و در صورت تنهایی همه مال را وارث باشند. رجوع به عصبه شود: چون نوبت به سلطان محمود رسید آن ظلم برانداخت و رضا نداد که هر کجا وارث بودی از اصحاب فرایض و عصبات و اولوالارحام هیچ طلب کردندی. (تاریخ بیهقی ص 130). رجوع به عصبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عصبیت
تصویر عصبیت
تعصب، کنایه از خصومت، تعصب آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصبات
تصویر قصبات
قصبه ها، آبادی های بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد، دهستان ها، شهرک ها، جمع واژۀ قصبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقبات
تصویر عقبات
عقبه ها، راههای سخت کوهستانی، گردنه ها، جمع واژۀ عقبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصات
تصویر عصات
عاصی ها، آنانکه از کسی یا چیزی به ستوه آمده اند، نافرمان ها، عصیان کننده ها، سرکش ها، گناهکارها، جمع واژۀ عاصی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتبات
تصویر عتبات
عتبه ها، آستانه های در، آستانه ها، درگاه ها، مقبره های هر یک از امامان و بزرگان تشیع، جمع واژۀ عتبه
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رَ)
جمع واژۀ عربه و آن بلاد عرب باشد، و راهی است در کوه بطریق مصر، عربه بلغت اهل جزیره سفینه ای باشد که در آن آسیائی در میان آب جاری مثل دجله و فرات و غیره سازند و این لغت ظاهراً مولده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ ذَ)
نام اسب یزید بن سبیع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
جمع واژۀ عتبه. رجوع به عتبه شود، نام بالغلبه است مشاهد متبرکه را مانند مشهد حضرت علی (ع) و حضرت حسین (ع) و دیگر مزارات امامان
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
کشتیهای بسته در دجله که بجای پل باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ صَ)
جمع واژۀ عصمه. (ناظم الاطباء). رجوع به عصمه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ صَ بی یَ)
عصبیّه. حمایت و طرفداری و مدافعه از کسی که خود را به شخص بستگی داده و یا شخص بدان بستگی دارد. (ناظم الاطباء). تعصب، و اصل آن، خصلتی است منسوب به عصبه که آن خویشان شخص باشند از جانب پدر، و در واقع آنان کسانی هستند که از حریم جد اعلای خود دفاع کنند: نبض منه عرق العصبیه، عصبیت او شعله ور شد و به هیجان آمد. (از اقرب الموارد). طرفداری و استواری و خویشاوندی. (غیاث اللغات). حمیت و تعصب. (فرهنگ فارسی معین). حمیت و طرفداری و سختی و میل و رغبت و تعصب و اشتیاق و حب وطن و حب خویشاوندی و قرابت و نسبت، و دستگیری و معاونت و حب مذهب و غیرت و عقاید مذهبی. (ناظم الاطباء) : دانی که عداوت و عصبیت میان ایشان تا کدام جایگاهست، افشین و بودلف عجلی. (تاریخ بیهقی ص 170).
چون عصبیت کمر کین گرفت
خانه ز پرداختن آیین گرفت.
نظامی.
عصبیت دین و غیرت پادشاهانه باعث آن شد که حضرت صاحبقرانی عزم گرجستان جزم فرمود. (ظفرنامۀ یزدی، از فرهنگ فارسی معین). تعصب، عصبیت کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
در تداول امروز عرب زبانان، جمع واژۀ عصابه است به معنی گروه از مردمان، و اصطلاحاً بر چریکها اطلاق شود.
- حرب العصابات، جنگهای چریکی
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ)
جمع واژۀ عقبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). راههای دشوار. (غیاث اللغات) :
هیچ کسم نیز نبیند دگر
کز عقبات تن و جان کم شدم.
عطار
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صعبه است. (منتهی الارب). رجوع بدان لغت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ صَبْ با)
جمع واژۀ مصبه. آبدستانها. (مهذب الاسماء). و رجوع به مصبه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ذَ)
جمع واژۀ عذبه بمعنی چابق تازیانه: در زیر عذبات عذاب و زخم چوب و شکنجه سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 341).
- یوم العذبات، از روزهای عربان است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به عذبهشود
لغت نامه دهخدا
(عِ نَ)
جمع واژۀ عنبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به عنبه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ عیبه. (اقرب الموارد). رجوع به عیبه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ بِ)
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). و در بلاد بربر واقع است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ)
جمع واژۀ قصبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قصبه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ)
سنگهای ریزه
لغت نامه دهخدا
(عُ)
عصاه. جمع واژۀ عاصی. (غیاث اللغات). سرکشان و نافرمانان و یاغیان. رجوع به عاصی و عصاه شود:
کی بدیدندی عصات آن معجزات
معصیت طاعت شد ای قوم عصات.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعصبات
تصویر تعصبات
جمع تعصب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قصبه، دهستان ها در فارسی پایتخت ها در تازی جمع قصبه: و تمامی بندرگاههای خلیج پارس و قلاع و قصباتی که بر آن سمت است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عقبه، راه های دشوار راه دشوار در کوه گردنه، امری سخت و دشوار، جمع عقبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصبان
تصویر عصبان
جمع عصبه، پسران و خویشاوندان نرینه از سوی پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تعصب، حمایت و طرفداری و مدافعه از کسی که خود را به شخص بستگی داده و یا شخص بدان بستگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتبات
تصویر عتبات
جمع عتبه، به مشاهد متبرکه اطلاق کنند عتبات عالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصبات
تصویر قصبات
((قَ صَ))
جمع قصبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصبیت
تصویر عصبیت
((عَ صَ یَّ))
تعصب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عتبات
تصویر عتبات
((عَ تَ))
جمع عتبه
عتبات عالیه: کنایه از آرامگاه امامان شیعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصبت
تصویر عصبت
((عُ صْ بَ))
جمعیت، جماعت
فرهنگ فارسی معین
حمیت، مردانگی، تندمزاجی، خشم، سودا، تعصب، قوم گرایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد