جدول جو
جدول جو

معنی عزالدین - جستجوی لغت در جدول جو

عزالدین
(پسرانه)
آنکه باعث عزت دین است
تصویری از عزالدین
تصویر عزالدین
فرهنگ نامهای ایرانی
عزالدین
(عِزْ زُدْ دی)
ارجمندی دین. آنکه یا آنچه سبب عزت وارجمندی دین گردد، و آن از القاب اشخاص بوده است
لغت نامه دهخدا
عزالدین
(عِزْ زُدْ دی)
علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم شیبانی جزری، مکنی به ابوالحسن. مورخ معروف قرن ششم و هفتم هجری. رجوع به ابن اثیر و علی (ابن محمد بن محمد بن عبدالکریم...) شود
کیکاوس ثانی ابن غیاث الدین کیخسرو ثانی. از سلاجقۀ روم (آسیای صغیر) است و از سال 643 تا 655 ه. ق. حکومت کرده است. (از طبقات سلاطین اسلام ص 138)
کیکاوس اول ابن کیخسرو اول. از سلاجقۀ روم (آسیای صغیر) است و از سال 607 تا 616 ه. ق. در آنجا حکومت کرده است. (از طبقات سلاطین اسلام ص 138)
قلج ارسلان ثانی ابن مسعود اول. از سلاجقۀ روم (آسیای صغیر) است و از سال 551 تا 584 ه. ق. حکومت کرده است. (از طبقات سلاطین اسلام ص 137)
اعظم الملک (ست گائون) بن قدرخان. از حکام بنگاله است و از سال 724 تا 740 ه. ق. در آنجا حکومت کرده است. (از طبقات سلاطین اسلام ص 276)
ارسلان شاه بن مسعود بن مودودبن زنگی بن آق سنقر، مشهور به اتابک و ملقب به الملک العادل. ششمین از اتابکان موصل. رجوع به ارسلانشاه شود
عبدالحمید بن محمد بن محمد بن حسین مداینی، مشهور به ابن ابی الحدید. شارح نهج البلاغه در قرن هفتم هجری. رجوع به ابن ابی الحدید شود
عبدالعزیز بن محمد بن ابراهیم، مکنی به ابوعمر و مشهور به ابن جماعه. قاضی مصر در قرن هشتم هجری. رجوع به ابن جماعه و عبدالعزیز شود
بلبن بن جلال الدین مسعود ملک جانی. از حکام بنگاله است و از سال 657 تا 659 ه. ق. حکومت کرده است. (از طبقات سلاطین اسلام ص 275)
احمد بن محمد بن عبدالرحمان شریف حسینی مصری، مکنی به ابوالعباس و ملقب به عزالدین. رجوع به احمد (ابن محمد...) شود
بلبان بن محمدالمنصور. از شاهان ارمینیه است که از سال 603 تا 604 ه. ق. حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 152)
لغت نامه دهخدا
عزالدین
(عَزْ زا)
دهی جزء دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک. سکنۀ آن 350 تن. آب آن از قره چای. محصول آن غلات و بنشن و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معزالدین
تصویر معزالدین
(پسرانه)
گرامی دارنده دین، نام یکی از امیران سلسله آل کرت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سعدالدین
تصویر سعدالدین
(پسرانه)
موجب سعادت دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عضدالدین
تصویر عضدالدین
(پسرانه)
یارو یاور دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزیزالدین
تصویر عزیزالدین
(پسرانه)
گرامی در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از والدین
تصویر والدین
پدر و مادر
فرهنگ فارسی عمید
(عِزْ زُدْ دی)
مسعود اول ابن قطب الدین مودود. از اتابکان موصل (آقسنقریان) و از سال 576 تا 589 ه. ق. در موصل و شام و سنجار و الجزیره حکومت کرده است. (از طبقات سلاطین اسلام ص 144) (از فرهنگ فارسی معین)
محمد شیران بن محمد بختیار خلجی. از حکام بنگاله است و از سال 602 تا 605 ه. ق. در آنجا حکومت کرده است. (از طبقات سلاطین اسلام ص 275)
لغت نامه دهخدا
(عِزْ زُدْ دی)
ابن حسن بن علی المؤید. از امامان و پیشوایان زیدیه در یمن. وی بسال 845 ه. ق. متولد شد و بسال 879 مردم برخی از شهرهای یمن با وی بیعت کردند و او را لقب الهادی الی الحق دادند. و سرانجام بسال 900 در صنعاء درگذشت. او را کتابهایی است که از آن جمله المعراج فی شرح المنهاج، و الفتاوی، و دیوان شعر وی را میتوان نام برد. (از الاعلام زرکلی از العقیق الیمانی و البدر الطالع)
لغت نامه دهخدا
(عَ لا / عَ)
جمع واژۀ عزلاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عزلاء شود
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ)
صیغۀ تثنیه، در حالت نصبی و جری. پدر و مادر. (ناظم الاطباء). ابوین. ابوان. والدان. باب و مام. اب و ام. بابا و ماما:
دو کف کافی او والدین مکرمتند
ازین و آن کرم و جود بی قیاس ولد.
سوزنی.
بهر دل والدین بستۀ شروان شدن
پیش در اهل بیت ماتم عم داشتن.
خاقانی.
ابر رحمت بر تو باران سال و ماه
روح و راحت بر روان والدین.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دو پر کلان در طرف دنب عقاب. (منتهی الارب). دو پری که در سمت دم عقاب است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَزْ زا)
جمع واژۀ غزّال در حالت نصب و جر. رجوع به غزّال شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ عالم (در حالت نصبی و جری). رجوع به عالم و عالمون شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
زنگنه، پسر محمد رحیم بیک، از بزرگان ایل زنگنه بود و داعیۀ حکومت و ریاست داشت. سرانجام بوسیلۀ مهرعلیخان از سرداران شاهرخ شاه افشار نوادۀ نادرشاه دستگیر و بوسیلۀ مرتضی قلیخان کوسۀ احمدلو کور گردید. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 130 ببعد شود، کشاورز. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). زرّاع. (اقرب الموارد) ، هرکه بر اصل خلقت خود بود و کتابت و حساب نیاموخته باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج). آنکه نوشتن و خواندن نداند. (از متن اللغه). آنکه نوشتن نتواند چون بیسواد. من لایکتب کأنه امی. (قاموس) (تاج العروس) (از ذیل اقرب الموارد) ، کودن و گول قلیل الکلام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شخص کندزبان ناتوان وبیکاره و کم سخن. (از ذیل اقرب الموارد، ذیل امم)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
از مزارع قریۀ طالقان قم است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ملقب به عزالدین. پنجمین از اتابکان موصل که از 576 الی 589 ه. ق. حکومت کرد. (از ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 144)
لغت نامه دهخدا
(عَ ضُ دُدْ دی)
بازوی دین. یار و یاور دین. و آن را لقب بزرگان نهند
لغت نامه دهخدا
(سَ دُدْ دی)
عوفی نام او را اسعد بن شهاب ضبط کرده است و گوید اگرچه از معارف بخارا بود او در آخر عمر تمتع و تنعم دنیاوی نداشت و عمر خود را بر خدمت درویشان و اهل دل صرف کرد. قصیده ای از او آورده است و این بیت از آن قصیده است:
دل در برم ز غصه بجان آمد از تنم
وز دست تن بجان نخرد باز یک تنم.
رجوع به لباب الالباب ج 1 صص 190- 195 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عِزْ زُدْدی)
عمر شیخ پسر سوم امیر تیمور لنگ بود که پس از غلبه بر آل مظفر و فتح شیراز به حکومت فارس تعیین شد و یک سال بعد به سال 796 هجری قمری ضمن لشکرکشی به دیاربکر در کردستان کشته شد. و رجوع به حبیب السیر ص 416، 441، 444 و 459 و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ عصر حافظ تألیف دکتر غنی شود
محمود، دومین از اتابکان الجزیره (جلوس به سال 605 هجری قمری). (از طبقات سلاطین اسلام ص 145)
سنجر شاه، اولین از اتابکان الجزیره (576-605) (طبقات سلاطین اسلام ص 145)
لقب دیگر شهاب الدین محمد غوری بوده است. رجوع به شهاب الدین محمد بن بهاءالدین و طبقات سلاطین اسلام ص 263 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 607 و فهرست تاریخ جهانگشا ج 2 شود
بهرامشاه از سلاطین مسلمان دهلی بوده است (637-639 هجری قمری) و رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 265 و 268 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 620 شود
اسماعیل سومین از سلاطین ایوبی عربستان (593-598 هجری قمری). (طبقات سلاطین اسلام ص 69). و رجوع به اسماعیل بن طغنکین شود
ابن حدیده وزیرناصرالدین الله خلیفۀ عباسی بوده است. و رجوع به تجارب السلف چ 1 ص 329 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 327 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ زُدْ دی)
احمد بن حامد بن محمد بن عبدالله ، مکنی به ابونصر. عم عمادکاتب اصفهانی. رجوع به احمد (ابن حامدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(سَدُدْ دی)
قتلق. عالمی متبحر بود. حمدالله مستوفی نویسد: غازان خان و امراء لشکریان او بر دست او مسلمان شدند در ماه محرم الحرام 728) در قزوین بسن هشتاد و چند سالگی درگذشت. (از رجال حبیب السیر ص 29)
لغت نامه دهخدا
(سَ دُدْ دی)
دهی از دهستان برکال بخش بردسکن شهرستان کاشمر. دارای 1493 تن سکنه و آب آن از قنات و محصول آن غلات، منداب، زیره و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. جلگه ای است گرم و دارای 68 تن سکنه می باشد. آب آن از چاه و قنات و محصول آن غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
پرستنده پرستش کننده خدا عبادت کننده جمع عبده عباد عابدون عابدین. توضیح برای فرق آن از زاهد و عارف
فرهنگ لغت هوشیار
عهد کننده پیمان کننده، گره زننده استوار کننده، اجرا کننده صیغه در معامله، کسی که عقد نکاح بندد جمع عاقدین. یا عاقد قرارداد. کسی که قرار دادی را با شخصی یا موسسه ای دولتی منعقد سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والدین
تصویر والدین
جمع والد، زاینیتاران، زی آوران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عالم، جهان ها گیتی ها جمع عالم در حات نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جهان ها گیتی ها، جمع عالم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دانشمندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامدین
تصویر عامدین
قصد کننده آهنگ کننده جمع عامدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والدین
تصویر والدین
((ل دَ))
تثنیه والد، پدر و مادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عالمین
تصویر عالمین
((لَ))
جمع عالم، جهان ها، گیتی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والدین
تصویر والدین
پدر و مادر
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع دهستان میان دو رود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی