جدول جو
جدول جو

معنی عزاخانه - جستجوی لغت در جدول جو

عزاخانه
ماتم خانه، خانه ای که در آن عزا و ماتم برپا می شود
تصویری از عزاخانه
تصویر عزاخانه
فرهنگ فارسی عمید
عزاخانه
خانه ای که در آن عزا بر پا میکنند
تصویری از عزاخانه
تصویر عزاخانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عزبخانه
تصویر عزبخانه
پیوار خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزا خانه
تصویر عزا خانه
جایی که در آن مراسم عزا بر پا دارند ماتم خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواخانه
تصویر دواخانه
دارو فروشی، داروخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفاخانه
تصویر شفاخانه
بیمارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواخانه
تصویر نواخانه
جایی که اسیران را نگه دارند، زندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دواخانه
تصویر دواخانه
داروخانه، جای فروش دارو برای بیماران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداخانه
تصویر گداخانه
محلی که گدایان را در آنجا نگهداری کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزب خانه
تصویر عزب خانه
خانه ای که چند مرد مجرد برای خوش گذرانی در آن به سر می برند، روسپی خانه
فرهنگ فارسی عمید
جائی که مردان مجرد گرد آیند و با زنان بطور مشروع و یا نا مشروع مبادرت کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عز شانه
تصویر عز شانه
گرامی است شان او (درباره خدا استعمال شود) : (00 چه باری - عز شانه و عم احسانه - ذات مطهر آن پادشاه دین پرور عدل گستر را از کرایم شمایل پسندیده 00000 آفریده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکاسخانه
تصویر عکاسخانه
محلی که در آن جا عکاس عکس بردارد مغازه عکاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علفخانه
تصویر علفخانه
خانه ای که درآن علف یا کاه انبار کنند، عالم کون و فساد دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاخانه
تصویر ملاخانه
مکتب معلم خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواخانه
تصویر نواخانه
زندان، محبس، محل نگهداری بینوایان و اسیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارخانه
تصویر هزارخانه
هزارتو هزارلا، شکنبه
فرهنگ لغت هوشیار
((سَ. نِ))
فرورفتگی کوچکی در دیوار مشرف به برخی گذرگاه ها که در آن آب برای نوشیدن مردم گذاشته می شد و از نوعی حرمت دینی برخوردار بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفاخانه
تصویر شفاخانه
((~. نِ))
بیمارستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عزب خانه
تصویر عزب خانه
((~. نِ))
خانه ای که چند مرد مجرد در آن زندگی می کنند، جایی که مردها با زن ها رابطه نامشروع برقرار می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نواخانه
تصویر نواخانه
((نَ نِ))
زندان، محبس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزارخانه
تصویر هزارخانه
((~. نِ))
هزارلا، بخش سوم معده نشخوارکنندگان که داخل آن لایه لایه است، هزارتو
فرهنگ فارسی معین
ظرف بزرگ یا منبع که در محلی بسازند و آب در آن بریزند تا مردم تشنه در آن جا آب بیاشامند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزارخانه
تصویر هزارخانه
هزارلا، قسمت سوم معدۀ حیوانات نشخوار کننده که غذا پس از آنکه حیوان آن را دوباره جوید و فرو داد داخل آن می شود. درون هزارلا برجستگی های تیغه مانندی وجود دارد و از آنجا غذا وارد شیردان می شود، هزارتوی، هزارخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جباخانه
تصویر جباخانه
در دورۀ صفوی تا قاجار، محل نگهداری و ساخت اسلحۀ جنگی، جبه خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزادانه
تصویر آزادانه
Freely
دیکشنری فارسی به انگلیسی