جدول جو
جدول جو

معنی عرقی - جستجوی لغت در جدول جو

عرقی
(عِ قی ی)
منسوب است به عرقه که آن شهرکی است در مشرق طرابلس شام. وجماعتی از بزرگان بدانجا منسوبند. (از اللباب فی تهذیب الانساب) (از معجم البلدان). رجوع به عرقه شود
لغت نامه دهخدا
عرقی
(عِ)
خانواده ای از اهل کنعان که در عرقه ساکن بودند، و عرقه در نزد تل عرقه به شمال طرابلس واقع، که پرستندگان عشتاروت در اینجا بودند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
عرقی
(عَ رَ)
منسوب به عرق. رجوع به عرق شود، در تداول عامه، آنکه معتاد به بسیار عرق خوردن است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
عرقی
(عَ قی ی)
منسوب است به عرقوه. (ناظم الاطباء). رجوع به عرقوه شود
لغت نامه دهخدا
عرقی
(عِ)
لقب عروه بن مروان عرقی حرار است. وی محدث و امی بود و از عبیدالله بن عمر رقی و موسی بن اعین روایت کرده است. و ایوب بن محمد وزان و خیر بن عرفه و یونس بن عبدالاعلی و سعید بن عثمان تنوخی از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان)
لقب احمد بن حمزه بن احمد تنوخی عرقی، مکنی به ابوالحسن است. وی محدث و شافعی مذهب بود و در اسکندریه نزد سلفی حدیث آموخت. تولد او را سال 462 هجری قمری نوشته اند. او در اسکندریه درگذشت و جسد او به مصر حمل شد. (از معجم البلدان)
لقب عروه بن مروان جزری عرقی محدث و ساکن شهر عرقه بوده که از عبیدالله بن عمر ورقی و موسی بن اعین و دیگران روایت دارد و ایوب بن محمد وزان و دیگران از او روایت کرده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عربی
تصویر عربی
زبانی از شاخۀ زبان های سامی که در شبه جزیرۀ عربستان، شمال قارۀ افریقا و کشورهای کویت، عراق، فلسطین، امارات و چند کشور دیگر رایج است، مربوط به قوم عرب مثلاً رقص عربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترقی
تصویر ترقی
بر شدن، بالا رفتن، بلند شدن، به درجۀ بلند رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرقیه
تصویر عرقیه
عرق گیر، عرق چین که زیر کلاه یا عمامه بر سر می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رَ قی یَ)
دستارچه و روپاک ابریشمین. (از برهان). رومال کوچک که به آن عرق پاک کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج). دستارچه و روپاک ابریشمین که بدان عرق برچینند. (آنندراج). پارچۀ کوچکی که بدان عرق از بدن پاک کنند. دستمال و رومال. (ناظم الاطباء) :
در عرقیه قطرات عرق (؟)
شبنم گل بود بروی ورق.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
زردی بیضه. (منتهی الارب). زردی تخم مرغ و بیض. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع غریق، فرو شدگان غوته خوردگان تکابیدگان جمع غریق. یا ارث غرقی و مهدوم علیهم. غرق شدگان و مهدوم علیهم از همدیگر ارث می برند در صورتی که ایشان (یا یکی از ایشان) مالی داشته و حق توارث داشته باشند و تقدم مرگ هیچ معلوم نگردد. زحمتی که در نگاهداری از آفت سیل محتمل شوند، دخول: نگاهی می توان کردن از غرقی بتر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی واشک (گویش مازندراین) قرغوی از پرندگان پرنده ایست شکاری از دسته بازها که جثه اش از باز معمولی (قوش) کوچکتر است و پرهای پشتش قهوه یی و پرهای شکمش روشن و مایل بخاکستری است و رنگ پرهای دمش متناوبا قهوه یی روشن و سیر خاکستری است. در حدود 40 گونه از این پرنده شکاری ناشناخته شده که در سراسر کره زمین زندگی می کنند. قرقی با وجود کوچکی جثه بسیار تیزپر و چابک است. چون مرتبا بجوجه دیگر پرندگان یا تخم آنها حمله می کنند و همچنین آفت پرندگان کوچک از قبیل گنجشک و کبوتر است جزو پرندگان مضر و زیان آور محسوب می شود و بهمین جهت بمنظور حفظ نسل پرندگان مفید این پرنده را شکار می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
دشت بی درخت شاهپای مهره ای که شترنگ باز میان شاه خود و رخ هماور می نهد برخی عراب گویند که نادرست است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقی
تصویر عنقی
گردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقری
تصویر عقری
عقار بنگرید به عقار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریق
تصویر عریق
رگدار بارگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرفی
تصویر عرفی
مقابل شرعی، منسوب به عرف، مبالغه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرقد
تصویر عرقد
دیو خار ازگیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرقه
تصویر عرقه
بنگرید به ارقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
تاوری فتادی، گناه کوچک بخشودنی در دین ترسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربی
تصویر عربی
منسوب به عرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرشی
تصویر عرشی
منسوب به عرش، آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشقی
تصویر عشقی
کسی که بمیل و هوی و هوس خود کار کند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به عراق از اهل عراق از مردم عراق. منسوب به عراق از اهل عراق از مردم عراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقی
تصویر ترقی
بلند شدن، پیشرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقی
تصویر ارقی
شیرخشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرقیل
تصویر عرقیل
زرده زرده تخم مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرقیه
تصویر عرقیه
دستمال رومال خوی پاک کن خوی گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برقی
تصویر برقی
((بَ))
مربوط به برق، ویژگی آن چه با برق کار می کند، برق کار، فوری، سریع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترقی
تصویر ترقی
((تَ رَ قّ))
بالا رفتن، به درجات عالی رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرقه
تصویر عرقه
((عَ قِ))
حیله گر، هوشیار، زرنگ، ارقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
((عَ رَ))
منسوب به عرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عربی
تصویر عربی
((عَ رَ))
از نژاد عرب، زبان مردم عرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرقی
تصویر غرقی
((غَ))
زحمتی که در نگاهداری خرمن از آفت سیل متحمل شوند، در اصطلاح لوطیان، دخول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترقی
تصویر ترقی
پیشرفت
فرهنگ واژه فارسی سره