جدول جو
جدول جو

معنی عراق - جستجوی لغت در جدول جو

عراق
سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا، کرانۀ آب، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنج گاه و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
تصویری از عراق
تصویر عراق
فرهنگ فارسی عمید
عراق
(عِ قِ عَ جَ)
کشور عراق یا عراق عرب در حال حاضر از ممالک، واقع در جزیره العرب و همجوار کشور ایران است و حدود آن: از شمال، ترکیه، و از شرق، ایران و از غرب، سوریه و از جنوب، نجد و خلیج فارس است و در حدود 442، 442 هزارگز مساحت و 7 میلیون جمعیت دارد. این سرزمین از دو قسمت تشکیل شده است، یک قسمت کوهستانی و قسمت دیگر بیابان سهل و هموار. در حدود یک هشتم آن کوهستانی است و رودها و انهار و غیره در این ناحیۀ کوهستانی است و اغلب این قسمت کردنشین است و مردم آن به کار گله داری و احیاناً زراعت اشتغال دارند و در حدود 600 هزار نفر مردمی باهوش و مستعد و جنگجویند و از لحاظ آداب و عادت و رسوم و زبان آریائی و از اقوام مادی میباشند. در ’سرزمین خلافتهای شرقی’ و ’الموسوعه’ آمده است که بین النهرین بدو قسمت مجزا تقسیم شده است قسمت شمالی یعنی سرزمین قدیم آشور و قسمت جنوبی. عربها قسمت شمالی بین النهرین را جزیره و قسمت جنوبی را عراق نامیده اند و حدود آن از بلاد شرق اردن و از کشورهای آسیائی است. بنابر گفتۀ فرید وجدی 750 کیلومتر طول و سیصد کیلومتر عرض دارد و بگفتار المنجد 500، 453 کیلومتر مربع است و سکنۀ آن در حدود 5 میلیون نفرند و حدود آن شرقاً ایران، شمالاً ترکیه، غرباً سوریه و کشور هاشمی اردن و جنوباً کشور سعودی و کویت و خلیج فارس است و در جهت مناطق شرقی کوههای بلند و مرتفعی است که مهمترین آنها کوه های کردستان است. بجز آن منطقه بقیه اراضی وسیعی است که قسمتی از آن ریگ زارست و قسمتی زمین قابل زرع و سرسبز مانند نواحی فرات و دجله و شطعرب.
وضع جغرافیائی عراق قدیم: عراق در دوره های گذشته شامل دو قسمت یا مملکت بوده است: بابل، کلده. در سال 33 قبل از میلاد مسیح اسکندر مقدونی بر آن حکومت میکرد و سپس به سال 302 میلادی حکومت ساسانیان بر آن خطه مستقر گردید و همچنان مدتها بر آن سرزمین حکومت کردند و هم اکنون آثاری از آن دوران باقی است که از راه حفاری و غیره به دست آمده است.
پس از ظهور اسلام و فتوحاتی که نصیب مسلمانان شد عراق نیز مانند بسیاری از کشورهای این منطقه در تسلط و استیلای مسلمین درآمد و شاید شهرت آن به عراق بنا بر گفتۀ فرید و جدی از همان زمان باشد از طرفی یاقوت گوید: عرض عراق از جهت خط استواء 31 درجه است و طول آن 75 درجه و 30 دقیقه است و دورترین شهرهای آن در عرض از خط استواء عکبر است بر طرف غربی دجله و عرض آن 32 درجه و 30 دقیقه است و آن آخرین منطقه است که در اقلیم سوم از عراق واقع است و بعداز عکبرا عراق داخل در اقلیم سوم شود تا حلوان و عرض آن 34 درجه است که دسکرهالملک جلولاء، و قصر شیرین باشد و بیشتر آن، واقع در اقلیم سوم است مانند قادسیه و حلوان و عذیب نیز از اقلیم سوم اند، حدود آن مورد اختلاف است. حمدالله مستوفی گوید: در مسالک است که عراق عرب را دل ایران شهر خوانده اند و چون دل سلطان وجود است ابتداء بشرح آن اولی بود، و در صورالاقالیم گوید که چون عراق عرب در قبلۀ ایران زمین افتاده است آن را مقدم داشتن اولیتر است... حدودش تا بیابان نجدو دریای فارس و کردستان پیوسته است. طولش از تکریت تا عبادان صد و بیست و پنچ فرسنگ و عرض از عقبۀ حلوان تا قادسیه محاذی بیابان نجد هشتاد فرسنگ و مساحتش ده هزار فرسنگ است، شهرهای آن عبارتند از بغداد. کوفه. بابل. بصره. تکریت، حلوان، حیره و سامره. (از نزهه القلوب ص 28 و 43). در کتاب سرزمین های خلافت شرقیه آمده است: طبیعت جلگۀ پهناور بین النهرین را که فرات و دجله در آن جاری است دو قسمت کرده است قسمت شمالی بین النهرین را جزیره و قسمت جنوبی را عراق مینامیدند. عراق بمعنای کناردریا و بمعنی ساحل نیز آمده است ولی معلوم نیست اصل این کلمه چه بوده است. اصولاً سرزمین رسوبی را اعراب سواد یعنی خاک سیاه نامیده اند. و رفته رفته کلمه سواد با عراق یکی شد و عبارت بود ازتمام سرزمین بابل. سرحد بین جزیره و عراق در دوره های مختلف تغییر پیدا میکرد در قدیم حد آن خطی بود بطرف شمال از انبار، واقع در ساحل فرات به تکریت در ساحل دجله و بعداً خطی قرار دادند که از تکریت تقریباً بسمت باختر کشیده میشد و بدین ترتیب بسیاری از شهرهای ساحل فرات را که در شمال انبار قرار داشت داخل در منطقۀ عراق نمودند. دجله در تورات بنام دیگلات آمده است. چون خلافت از امویان به عباسیان رسید اوضاع چنین اقتضا کرد که پایتخت جدیدی برای دولت تازه انتخاب کنند از این جهت خلیفۀ دوم عباسی بغداد را در کنار دجله درست کرد و بعد از مدتی این پایتخت جدید رونق یافت و مرکز خلافت عباسیان شد. در قرون وسطی اوضاع طبیعی عراق با امروز بسیار تفاوت داشت و تغییراتی در مجرای دجله و فرات حاصل گشته که موجب تغییرات این سرزمین شده است. اولین نهری که از فرات جدا میشد و به دجله میریخت نهر عیسی بود که در سال 145 هجری قمری منصور خلیفه عباسی بالای مصب آن در دجله شهر مدور را ساخت که هستۀ شهر بغداد شد. از جمله مناطق مهم عراق مدائن بود که ظاهراً از هفت شهر تشکیل میشد. شهر کهنه یعنی طیسفون، اسبانبر، رومیه، بهرسیر که اصل آن اردشیر است و ساباط که ایرانیان آن را بلاس آباد میگفتند. کاخ ساسانیان که هنوز آثاری از آن هست و ایوان کسری نام نهاده اند یکی از آثار مهم ایرانی است. در اواسط قرن دوم هجری منصور مصمم شد که طاق کسری را خراب کند و سنگ و آجر آن را در بنای جدید یعنی بغداد بکار برد لکن منصرف شد. مدائن امروزه که خرابه ای بیش نیست در قرن چهارم شهری پر جمعیت و زیبا بوده است که جغرافیانویسان عجایبی در مورد آن نوشته اند. از جمله شهرهای مهم دیگر عراق قدیم واسط و بطایح که تقریباً ایالت مهمی بوده است و بصره و جز آنها بوده است که بعضی هنوزهم اعتبار خود را حفظ کرده است و بعضی ویران شده است. عربها بین النهرین را بدو ناحیه تقسیم میکردند. یکی ناحیۀ سفلی و دیگری ناحیۀ علیا. بین النهرین سفلی را عراق مینامیدند و مرز شمالی آن خطی بود از خاور به باختر که از دجله شروع میگردید و به فرات ختم میشد. در زمان عباسیان بغداد بزرگترین شهر عراق بود ولی یک قرن پیش از بنای بغداد سلسلۀ مسلمانها پس از فتح عراق سه شهر بزرگ عربها که آن را دجیل نامیده اند بنا کردند که واسط، کوفه و بصره باشد این سه شهر تا چندین قرن رونق داشتند. بین النهرین علیا را عربها جزیره مینامیدند زیرا که دشتهای پهناور از آب های فرات ودجلۀ علیا و جویها و نهرهایی که در جنوب آن دشتهای پهناور به رود مزبور می پیوستند احاطه شده که دو شط بزرگ را بهم وصل میکرد امتداد داشت. در مشرق جزیره یا بین النهرین علیا ایالات آذربایجان واقع بود و از بالا به رود ارس و از پائین به سفیدرود که هر دو به دریای خزر میریزند محدود میگردید از آثار این مناطق ارومیه است. در اقرب الموارد آمده: عراق بلادی است مشهوراز عبادان تا موصل در طول و از قادسیه تا حلوان در عرض و عراق در لغت بمعنی کنارۀ دریاست و چون عراقین عرب و عجم بر کنار دریااند عراق گویند.
مردم عراق: اقوام مختلف این سرزمین عبارتند از عرب و ترک و کرد و فارس. در سنوات متمادی عده ای مردم ایران بدانجا مهاجرت کرده اند و بواسطۀ وجود اعتاب مقدسه شیعیان به آن سرزمین مسافرت میکنند. بر روی هم 70 درصد عرب و 20 درصد کرد و 4 درصد فارس و 5 درصد ترک و مردم دیگرند. مذاهب مختلفی وجود دارد مانند اسلام، یهود، مسیحی، و اقلیتهای دیگر آسوری و یزیدیه و صابئیه. در این سرزمین با آنکه زبان رسمی عربی است معذلک بزبان کردی، ترکی و فارسی نیز صحبت میشود و زبانهای دیگر نیز مانند آرامی، عبری و سریانی هست که ویژۀ معابد است لکن تمام این ادیان و زبانها در زبان رسمی که عربی است مستهلک گردیده است و مذهب همان اسلام است. شهرهای مهم آن بغداد، مرکز حکومت کشور و کربلا، نجف، موصل، کرکوک، بصره، حله، کوفه، خانقین، سلیمانیه، و جز آنهاست.
نهرها: در این سرزمین دو نهربزرگ وجود دارد، یکی دجله و دیگری فرات، دجله در طول 1800 کیلومتر و فرات در 2350 کیلومتر جریان دارد. نهرهای کوچک بسیار نیز وجود دارد و دو دریاچۀ کوچک نیز مانند دریاچۀ الحمار بمساحت 5200 کیلومتر مربع در جنوب بین بصره و ناصریه و دریاچۀ حیاتیه بمساحت 140 کیلومتر مربع بین رمادی و فلوجه و اهواز وجود دارد.
راهها: سه راه آهن بزرگ در عراق وجود دارد. اول بین بغداد و بصره که دو رشته، بموازات هم است، دوم بین بغداد و کرکوک و سوم بین بغداد و موصل و راههای شوسه عبارتند: 1- راه بغداد - کویت - عماره - بصره. 2- بغداد - کرکوک - اربل - موصل. 3- بغداد - سامرا - تکریت - موصل. 4- بغداد - نجف - حائل - مدینه. 5- بغداد - رمادی - رطبه - دمشق. 6- بغداد یعقوبیه - خانقین.
ملتها و دولتها که بر عراق حکومت داشته اند:
ملتهای عراق عبارتند: 1- سومریها و اکدیها از 4500 قبل از میلاد تا 2300 قبل از میلاد که بر قسمتی از عراق حکومت داشتند. 2- عیلامیون و دولت حمورابی از 2300 قبل از میلاد تا 1800 قبل از میلاد که در نواحی خوزستان و شوشتر و جز آن و بعدها قسمتی از عراق فعلی فرمانروائی کردند. 3- بابلیان از 1800 قبل از میلاد تا 1300 قبل از میلاد 4- پادشاهان فارس و سلاطین ایران و ساسانیان که حکومتشان تا 639 میلادی بطول انجامید. 5- خلفاءراشدین از 16 تا 40 هجری قمری 6- امویان از 41 تا 133هجری قمری 7- عباسیان از 132 تا 656 هجری قمری (آل بویه و سلجوقیان). 8- ایلخانیان از 656 هجری قمری تا 738 هجری قمری 9- جلائریان از 738 تا 813 هجری قمری 10- قره قوینلو و آق قوینلو از 813 تا 914 هجری قمری 11- صفویان از 914 تا 941 هجری قمری 12- فترت و انتقال 1033 تا 1049 هجری قمری 13- عثمانیان از 1049 تا 1335 هجری قمری 14- انقلاب عراق 1918 میلادی حکومت موقت 1920 میلادی (1339 هجری قمری). عراق پس از جنگ اول جهانی مستقل شد و در تموز 1921 مجلس، ملک فیصل اول را به سلطنت برگزید و سپس غازی سلطان شد و بعد از آن فیصل دوم به سلطنت رسید، در سال 1958 حکومت فیصل واژگون شد و در کشور عراق جمهوری اعلام گردید.
وضع اقتصادی عراق: عراق از لحاظ اقتصادی سرزمین متوسطی است. رود دجله قسمتهائی از آن سرزمین را مشروب میکند و از این راه مقداری زراعت غله میشود و نخلستانهای خرما که در کرانۀ دجله واقع است منبع درآمدی است برای این سرزمین و قسمت مهمی از لبنیات و گوشت آنها از ناحیۀ کردستان تأمین میشود. منبع نفت نیز یکی از پردرآمدترین منابعی است که عراق در اختیار دارد.
آب و هوای عراق: در مناطق کوهستانی هوای معتدل و بعضی مناطق سرد و در مناطق هموار و بیابان گرم است و بطور کلی عراق را می توان از مناطق حاره بحساب آورد. هوای شمال معتدل است و جنوب حار است. (از العراق قدیماً و حدیثاً تألیف سید عبدالرزاق حسینی و معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
عراق
(عِ)
نام پرده ای است در موسیقی که به وقت چاشت سرایند. (آنندراج) :
تا مطربان زنند لبینا و هفت خوان
در پردۀ عراق و سرزیر و سلمکی.
میزانی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
عراقی وار بانگ از چرخ بگذاشت
به آهنگ عراق این بانگ برداشت.
نظامی.
آه کز یاد ره و پردۀ عراق
رفت از یادم دم تلخ فراق.
مولوی.
رجوع به عراقی شود
لغت نامه دهخدا
عراق
(عِ)
عراق عجم:
اهل ع-راق در عرقند از حدیث تو
شروان به نام تست شرف وان و خیروان.
خاقانی.
قدرش عراقیان چه شناسند کز سخن
چون آفتاب امیر خراسان شناسمش.
خاقانی.
چو طالع مدد کرد و بخت اتفاق
گرفتم به بازوی دولت عراق.
(بوستان).
رجوع به عراق عجم شود
لغت نامه دهخدا
عراق
(عُ)
استخوان که گوشت آن خورده شده باشد. (اقرب الموارد). استخوان با گوشت. (منتهی الارب) ، آب صافی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، باران بسیار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عراق
کرانه آب
تصویری از عراق
تصویر عراق
فرهنگ لغت هوشیار
عراق
ساحل، کناره آب، مقامی است در موسیقی
تصویری از عراق
تصویر عراق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعراق
تصویر اعراق
عرق ها، ریشه ها، اصل و ریشۀ چیزی ها، رگ ها، جمع واژۀ عرق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناق
تصویر عناق
ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وراق
تصویر وراق
کسی که کتاب را صحافی می کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زراق
تصویر زراق
ریاکار، دورو، نیرنگ ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرار
تصویر عرار
نرجس بری، نرگس صحرایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراق
تصویر مراق
لایۀ خارجی پردۀ صفاق، در طب قدیم نوعی مالیخولیا که آن را ناشی از افزایش سودا می دانستند و عقیده داشتند که گردن بیمار ستبر می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراق
تصویر فراق
جدا شدن و دور شدن از یکدیگر، جدایی
فرهنگ فارسی عمید
(عِ)
پدر و مادر من، و او جد بعضی اشخاص بود که به بابل به اسیری برده شدند و با زرّو بابل برگشتند (کتاب عزرا 2:11، کتاب نحمیا 7:16) و بیست وهشت تن از بنی بابای با عزرا از بابل مراجعت کردند، (عزرا 8:11) و چهار تن از اینان به اورشلیم رفتند تا با زنان بیگانه تزویج کنند (عزرا 10:28)، (از قاموس کتاب مقدس)، منسوب است به بابسیر که قریه ای است از قرای واسط، (سمعانی)
منسوب به عراق. نقد عراقی. در بیت ذیل از نظامی پول رایج و متداول در عراق معنی میدهد:
چرا گشتی در این بیغوله پابست
چنین نقد عراقی بر کف دست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عِ)
چوب چنبر دلو. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
ابن منصور بن مسلم فقیه شافعی. کنیت او ابواسحاق مصری است. مولد و منشاء و مدفن او مصر بود. به بغداد سکونت گزید. از فضلای فقهاء شافعی است. شرحی بر کتاب مهذب شیخ ابواسحاق شیرازی نوشته و در بغداد به مصری معروف گشته است و پس از مراجعت به مصر او را عراقی گفتند. وی به سال 596 به مصر درگذشت. (از ریحانه الادب ج 3 ص 115)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. 362 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات، بنشن، پنبه و میوه جات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ)
آب صافی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، باران بسیار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ نِ تَ)
به عراق رفتن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفتن بعراق. (از اقرب الموارد). بعراق شدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عرق، بمعنی رگ و ریشه و بیخ درخت. (آنندراج) (منتهی الارب). اصلها. (فرهنگ فارسی معین) ، ترنجیده شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ قی ی)
از مردم عراق. اهل عراق. منسوب به عراق. عراق عرب یا عجم
لغت نامه دهخدا
تصویری از عراقه
تصویر عراقه
باران بسیار، آب روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراق
تصویر حراق
سوزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراق
تصویر شراق
تابخانه جای نشستن درآفتاب زمستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراق
تصویر سراق
جمع سارق، دزدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراق
تصویر دراق
می، پاد زهر، جمع درقه، سپرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراق
تصویر زراق
ترفندگر فریبکار مکار فریبنده ریا کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براق
تصویر براق
اسب تیزرو، اسب اصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراق
تصویر اراق
انگل (آفت)، زردی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به عراق از اهل عراق از مردم عراق. منسوب به عراق از اهل عراق از مردم عراق
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عرق، رگ ها، ریشه ها بیخ ها رگاندن می: رگ دار کردن می اندک آب ریختن در می، به اراک رفتن، ریشه دواندن جمع عرق رگها وریدها، اصلها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعراق
تصویر اعراق
جمع عرق، رگ ها، کوه های بلند، ریشه های درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراق
تصویر سراق
پیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از براق
تصویر براق
درخشان، درخشنده
فرهنگ واژه فارسی سره