جدول جو
جدول جو

معنی اعراق

اعراق
جمع عرق، رگ ها، کوه های بلند، ریشه های درخت
تصویری از اعراق
تصویر اعراق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعراق

اعراق

اعراق
جمع عرق، رگ ها، ریشه ها بیخ ها رگاندن می: رگ دار کردن می اندک آب ریختن در می، به اراک رفتن، ریشه دواندن جمع عرق رگها وریدها، اصلها
فرهنگ لغت هوشیار

اعراق

اعراق
عِرق ها، ریشه ها، اصل و ریشۀ چیزی ها، رگ ها، جمعِ واژۀ عِرق
اعراق
فرهنگ فارسی عمید

اعراق

اعراق
به عراق رفتن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفتن بعراق. (از اقرب الموارد). بعراق شدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا

اعراق

اعراق
جَمعِ واژۀ عِرق، بمعنی رگ و ریشه و بیخ درخت. (آنندراج) (منتهی الارب). اصلها. (فرهنگ فارسی معین) ، ترنجیده شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اتراق

اتراق
ترکی بارافکنی توقف چند روزه در سفری بجایی. ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
فرهنگ لغت هوشیار

احراق

احراق
آتش زدن سوزاندن، آزار رسانی، لاشه سوزی، سوز آوری سوزانیدن بر پا کردن حریق، اذیت رساندن، سوز آوری. یا احراق کواکب. احراق کواکب یا احراق شه. سوختن جسد میت
فرهنگ لغت هوشیار