- عراده
- نوعی از آلات جنگ و قلعه گیری است که کوچکتر از منجنیق که بدان سنگ بر دشمن اندازند
معنی عراده - جستجوی لغت در جدول جو
- عراده ((عَ دِ))
- از ابزارهای جنگ شبیه به منجنیق که در قدیم برای پرتاب سنگ ازآن استفاده می کردند، واحد شمارش توپ
- عراده
- واحد شمارش توپ، از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار می رفته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوست داشتن
کامش، پشتکار، آهنگ، خواست، یازش
خرده های آهن
زره گری زره سازی
واحد جراد یک ملخ
زینسازی
عراده، واحد شمارش توپ، از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار می رفته
یار و یاور، معاون، جانب، ناحیه، کنار راه، هر یک از دو طرف چهارچوب در، در علم نجوم خط کش فلزی با لوحۀ درجه دار که برای اندازه گیری زوایا به کار می رود
بدمستی، نعره، فریاد، بدخلقی، بدخویی، جنگجویی
ریزه های فلز که هنگام کوبیدن یا سوهان زدن آن می ریزد، سونش، ساوآهن
ناوچه تند رو، درفش، کرجی مونث طراد، کشتی تند رو، قایق زورق، علم درفش رایت
باران بسیار، آب روشن
نیشان زمان اندازی (فالگیری فالگویی) پیشگویی، اخترماری، جادوگری
ره آورد راه آورد (طعام و جز آن)، راه آورد (طعام و جز آن)
بد خویی، سختی، مهتری، ملخ، پسر زای
وسیله نقلیه ساده که با چرخ حرکت کند
بدخوئی، جنگجوئی غوغا و شورش
گل پیچان از گیاهان
یار، معاون
بیمار پرسی پرسه
سماروغ سماروغ
مونث مراد جمع مرادات
((عِ دَ یا دِ))
فرهنگ فارسی معین
جانب هر چیز، ناحیه، هر یک از دو چوب که در دو جانب در نصب کنند، معاون، یاور، قطعه ای است مستطیلی که بر پشت اسطرلاب الصاق شده و آن را به جهت احکام به گردش درآورند، خط کشی است از چوب یا فنر که می ت
نیرویی ارادی و نفسانی که شخص را برای رسیدن به هدف وادار به انجام عمل می کند، خواست، میل، قصد، تصمیم جدّی، در تصوف علاقۀ درونی سالک برای رسیدن به حق و حقیقت
قایق، کرجی، زورق