ابن سعد هذیم بن زید بن لیث از قضاعه. از قحطان جدی جاهلی است واز فرزندان اوست: بطون عامر، کاهل اباس. عوف. رفاعه. و بنوعذره بشدت عشق و عفت معروف به ودند و از آنان اخبار و داستانهای بسیار گفته اند. ابن زیداللات بن رفیده. از بنی کلاب از قضاعه از قحطان جدی جاهلی است از نسل اوست کنانۀ عذره.
ابن سعد هذیم بن زید بن لیث از قضاعه. از قحطان جدی جاهلی است واز فرزندان اوست: بطون عامر، کاهل اباس. عوف. رفاعه. و بنوعذره بشدت عشق و عفت معروف به ودند و از آنان اخبار و داستانهای بسیار گفته اند. ابن زیداللات بن رفیده. از بنی کلاب از قضاعه از قحطان جدی جاهلی است از نسل اوست کنانۀ عذره.
کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات
کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات
بعذاره. رجوع به بعذاره شود، نام بتی در شام که قوم الیاس علیه السلام آنرا میپرستیدند. (از غیاث)، نام بزرگترین معبود فینیقیان. ملل سامی قدیم (کنعانیان، کلدانیان، آسوریان) بعل را بر آفتاب اطلاق میکردند. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 و حبیب السیر و ایران باستان و تاریخ گزیده و فرهنگ ایران باستان و لغات تاریخیه و جغرافیه ترکی ج 2 و دزی ج 1 ص 100 شود. ابن الندیم در شرح مذهب صابئین میگوید: بال بمعنی (ب ع / ع و / و) ستارۀ مشتری است. بعید نیست کلمه بعل عرب بمعنی بت معروف از همین کلمه آمده باشد. (یادداشت مؤلف). بنا بنقل مؤلف قاموس الاعلام ترکی کلمه بال در ترکیب دو کلمه بالتازار و آنیبال از محرفات کلمه بعل است. رجوع به همان متن ذیل کلمه بعل شود، خداوند. آقا. باید دانست که اهالی مشرق در زمان قدیم اجرام سماوی را پرستش مینمودند مثلاً اهالی فنیقیه و کنعان و سایر همسایگان ایشان آفتاب پرست و ماه پرست بودندو بعل را خدای آفتاب و عشتاروت را خدای مادۀ ماهتاب میدانستند. (از قاموس کتاب مقدس). و رجوع به همان متن شود، خداوند چیزی و مالک آن، یقال:من بعل هذه الناقه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). صاحب و مالک. (غیاث)، گرانی عیال مرد، منه قوله علیه السلام لمن بایعه علی الجهاد: هل لک من بعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرانی عیال مرد. (آنندراج)، زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زن. ج، بعلات. (مهذب الاسماء). مراءه. (از اقرب الموارد). ج، بعال و بعول و بعوله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، شوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (آنندراج) .شوهر. (غیاث). زوج. (اقرب الموارد)، نام پادشاهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). - شرف البعل، کوهی در راه حجاج شام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
بعذاره. رجوع به بعذاره شود، نام بتی در شام که قوم الیاس علیه السلام آنرا میپرستیدند. (از غیاث)، نام بزرگترین معبود فینیقیان. ملل سامی قدیم (کنعانیان، کلدانیان، آسوریان) بعل را بر آفتاب اطلاق میکردند. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 و حبیب السیر و ایران باستان و تاریخ گزیده و فرهنگ ایران باستان و لغات تاریخیه و جغرافیه ترکی ج 2 و دزی ج 1 ص 100 شود. ابن الندیم در شرح مذهب صابئین میگوید: بال بمعنی (ب ِع َ / ع ِ وَ / وِ) ستارۀ مشتری است. بعید نیست کلمه بعل عرب بمعنی بت معروف از همین کلمه آمده باشد. (یادداشت مؤلف). بنا بنقل مؤلف قاموس الاعلام ترکی کلمه بال در ترکیب دو کلمه بالتازار و آنیبال از محرفات کلمه بعل است. رجوع به همان متن ذیل کلمه بعل شود، خداوند. آقا. باید دانست که اهالی مشرق در زمان قدیم اجرام سماوی را پرستش مینمودند مثلاً اهالی فنیقیه و کنعان و سایر همسایگان ایشان آفتاب پرست و ماه پرست بودندو بعل را خدای آفتاب و عشتاروت را خدای مادۀ ماهتاب میدانستند. (از قاموس کتاب مقدس). و رجوع به همان متن شود، خداوند چیزی و مالک آن، یقال:من بعل هذه الناقه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). صاحب و مالک. (غیاث)، گرانی عیال مرد، منه قوله علیه السلام لمن بایعه علی الجهاد: هل لک من بعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرانی عیال مرد. (آنندراج)، زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زن. ج، بعلات. (مهذب الاسماء). مراءه. (از اقرب الموارد). ج، بِعال و بُعول و بُعولَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، شوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (آنندراج) .شوهر. (غیاث). زوج. (اقرب الموارد)، نام پادشاهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). - شرف البعل، کوهی در راه حجاج شام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
بهانه نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). عذر خواستن. پوزش خواستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوماً اﷲ مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون. (قرآن 164/7). فیومئذ لاینفع الذین ظلموا معذرتهم و لاهم یستعتبون. (قرآن 57/30). یوم لاینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوءالدار. (قرآن 52/40) ، معذور داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گناه و ملامت را از کسی برداشتن و او را معذور داشتن. (از اقرب الموارد) ، ختنه کردن کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
بهانه نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). عذر خواستن. پوزش خواستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوماً اﷲ مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون. (قرآن 164/7). فیومئذ لاینفع الذین ظلموا معذرتهم و لاهم یستعتبون. (قرآن 57/30). یوم لاینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوءالدار. (قرآن 52/40) ، معذور داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گناه و ملامت را از کسی برداشتن و او را معذور داشتن. (از اقرب الموارد) ، ختنه کردن کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)