- عذره
- بکارت، دوشیزگی، دستۀ موی، موی جلوی سر، کاکل، ناصیه
معنی عذره - جستجوی لغت در جدول جو
- عذره
- کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات
- عذره ((عَ ذِ رِ یا رَ))
- پلیدی، غایط، جایی که در آن کثافات دفع گردد، خرابه، ویرانه، جمع عذرات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معذرت در فارسی: پوزش
دم جنبانک از پرندگان، آکناک
جمع خذره، باد فره باد فره بادریسه
ده، عدد اصلی بعد از نه، ۱۰
حساب کردن مالیات محصول، مالیات، برای مثال چو آری به من عبرۀ هفت سال / دگر عبره ها بر تو باشد حلال (نظامی۵ - ۹۴۳)
اشک، اندوه بی گریه، گذر کردن از جایی، عبور
سپنجی دست به دست
رگ دشتان، پلیدی، پوزشخواه، نشان خستگی
گره رگه در چوب، کارپیچیده
شکوخه به سر درافتادن پالغز
فرزندان بستگان خانواده مرد، تیزی دندانها، پاره ای مشک ناب، آب دهان خوش
نکوهنده
پوزشخواهی
بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل
سیازیره تلخه زیره (کمون دشتی) از گیاهان، دایی برادر مادر، چغز واره جل وزغ از گیاهان چغز واره، شاخه، تیزی زبان، شاسوله (علاقه دستار) کمون دشتی. کمون دشتی
آموزه آموخته پند، درنگ و بررسی سنجیدن، گذر، گذرباژ، شگفت، گونه گون عبرت، ارزیابی محصول که به وسیله معدل گرفتن از چند سال معین صورت گیرد
ده دهایی ده (10) جمع عشرات
پلید گربز: زن گروه مردم پر گردن در خروس، موی میانسر در آدمی، یال شیر، سپید سرخ نشان
پناهگاه جای رهایی بوی خوش، گرد خاک، گرد باد
گله شتر از پنجاه تا سد، بن زبان
اعمال مخصوصی که حاجیان در مکه بجا میاورند، یک نوع از اقسام حج را گویند
نازایی خوردنی خورش، زه بند مهره ای که زنان بر میان بندند تا آبستن نشوند
جه (زانیه) بد کار
پاک یکرنگ دور از پستی: مرد
تخم پاش برز افشان، بوی افشان
از ریشه پارسی هرزه گوی یاوه درای