- عذرا (دخترانه)
- دوشیزه، باکره، بکر، لقب مریم (ع) و لقب فاطمه (س)، نام معشوق وامق
معنی عذرا - جستجوی لغت در جدول جو
- عذرا ((عَ))
- بکر، دوشیزه، گوهر سوراخ نشده
- عذرا
- بکر، دوشیزه، کنایه از ویژگی سخنی که پیش از آن گفته نشده، سخن تازه آورده، مقابل نهان، پیدا، آشکار، به تنهایی، تنها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بکر، دوشیزه، جمع آن عذرای است، ناسفته، آشکارا، آبام خوشه، بر نام مریم علیها السلام بکر دوشیزه (دختر)، گوهر ناسفته، چنان باشد که هر که متواتر یازده ندب از حریف ببرد گویند عذرابرد و از حریف یکی به سه آن چه گرو کرده بودن، د بستاند باز چون حریف دوم یازده ندب متواتر ببرد گویند وامق برد و یکی از حریف بستاند، یکی از دوره های ملایم موسیقی قدیم. بکر دوشیزه (دختر)، یکی از دوره های ملایم موسیقی قدیم
آنی، موقتی، موقت
کنار صورت، محل روییدن ریش
افسار
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، عارض، خدّ، غرّه، رخساره، دیباجه، لچ، رخسار، سج، دیمه، چهر، گردماه، چیچک، دیمر، وجنات، محیّا، دیباچه
افسار
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، عارض، خدّ، غرّه، رخساره، دیباجه، لچ، رخسار، سج، دیمه، چهر، گردماه، چیچک، دیمر، وجنات، محیّا، دیباچه
مؤنث واژۀ اعور، کسی که یک چشمش نابینا شده باشد، یک چشم، رودۀ کور
بکارت، دوشیزگی، دستۀ موی، موی جلوی سر، کاکل، ناصیه
تخله گرهدار (تخله عصای سرکج)
پوزشخواهی
کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات
بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل
افسار افسار ستور لگام، رستنگاه ریش، گونه رخ، شرم، داغ افسار نشانه افسار، سور دو لبری، سورخانه خری سور ساختمان، دو لبه پیکان رستنگاه خط ریش، رخساره چهره عارض. رستنگاه خط ریش، رخساره چهره عارض
این واژه پارسی است و درست آن: اژیران اژیر هوشمند و زیرک شعبه پنجم از شعب بیست و چهار گانه موسیقی که قدما آن را جزو حسینی می دانستند ولی حسین امروزه از قطعات نوا است شعبه ای از بوسلیک
موقت، زود گذر، بی اعتبار
Fleeting, Passing, Transiently
passageiro, transitoriamente
flüchtig, vorübergehend
przelotny, przejściowy, tymczasowo
мимолётный , мимолетный , временно
швидкоплинний , минущий , тимчасово
fugaz, pasajero, de manera transitoria
fugace, passager, de manière transitoire
fugace, passeggero, transitoriamente
vluchtig, voorbijgaand, tijdelijk
क्षणिक , अस्थायी रूप से
sekejap, sementara, secara sementara
덧없는 , 지나가는 , 일시적으로
חולף , חוֹלֵף , באופן חולף
转瞬即逝的 , 短暂的 , 短暂地