جدول جو
جدول جو

معنی عذرا - جستجوی لغت در جدول جو

عذرا
(دخترانه)
دوشیزه، باکره، بکر، لقب مریم (ع) و لقب فاطمه (س)، نام معشوق وامق
تصویری از عذرا
تصویر عذرا
فرهنگ نامهای ایرانی
عذرا
((عَ))
بکر، دوشیزه، گوهر سوراخ نشده
تصویری از عذرا
تصویر عذرا
فرهنگ فارسی معین
عذرا
بکر، دوشیزه، کنایه از ویژگی سخنی که پیش از آن گفته نشده، سخن تازه آورده، مقابل نهان، پیدا، آشکار، به تنهایی، تنها
تصویری از عذرا
تصویر عذرا
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بکر، دوشیزه، جمع آن عذرای است، ناسفته، آشکارا، آبام خوشه، بر نام مریم علیها السلام بکر دوشیزه (دختر)، گوهر ناسفته، چنان باشد که هر که متواتر یازده ندب از حریف ببرد گویند عذرابرد و از حریف یکی به سه آن چه گرو کرده بودن، د بستاند باز چون حریف دوم یازده ندب متواتر ببرد گویند وامق برد و یکی از حریف بستاند، یکی از دوره های ملایم موسیقی قدیم. بکر دوشیزه (دختر)، یکی از دوره های ملایم موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
آنی، موقتی، موقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عزرا
تصویر عزرا
(پسرانه)
نام کاهن و رهبر عبرانیان در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عذار
تصویر عذار
کنار صورت، محل روییدن ریش
افسار
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، عارض، خدّ، غرّه، رخساره، دیباجه، لچ، رخسار، سج، دیمه، چهر، گردماه، چیچک، دیمر، وجنات، محیّا، دیباچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عورا
تصویر عورا
مؤنث واژۀ اعور، کسی که یک چشمش نابینا شده باشد، یک چشم، رودۀ کور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذره
تصویر عذره
بکارت، دوشیزگی، دستۀ موی، موی جلوی سر، کاکل، ناصیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجرا
تصویر عجرا
تخله گرهدار (تخله عصای سرکج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذری
تصویر عذری
پوزشخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات
فرهنگ لغت هوشیار
بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل
فرهنگ لغت هوشیار
افسار افسار ستور لگام، رستنگاه ریش، گونه رخ، شرم، داغ افسار نشانه افسار، سور دو لبری، سورخانه خری سور ساختمان، دو لبه پیکان رستنگاه خط ریش، رخساره چهره عارض. رستنگاه خط ریش، رخساره چهره عارض
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه پارسی است و درست آن: اژیران اژیر هوشمند و زیرک شعبه پنجم از شعب بیست و چهار گانه موسیقی که قدما آن را جزو حسینی می دانستند ولی حسین امروزه از قطعات نوا است شعبه ای از بوسلیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
موقت، زود گذر، بی اعتبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذره
تصویر عذره
((عَ ذِ رِ یا رَ))
پلیدی، غایط، جایی که در آن کثافات دفع گردد، خرابه، ویرانه، جمع عذرات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عذرت
تصویر عذرت
((عُ رَ))
بکارت، دوشیزگی، دسته موی، کاکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عذار
تصویر عذار
((عِ))
خط ریش، در فارسی به معنی رخسار، چهره، لگام اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
((گُ ذَ))
گذرنده، زودگذر، موقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
Fleeting, Passing, Transiently
دیکشنری فارسی به انگلیسی
passageiro, transitoriamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
flüchtig, vorübergehend
دیکشنری فارسی به آلمانی
przelotny, przejściowy, tymczasowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
мимолётный , мимолетный , временно
دیکشنری فارسی به روسی
швидкоплинний , минущий , тимчасово
دیکشنری فارسی به اوکراینی
fugaz, pasajero, de manera transitoria
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
fugace, passager, de manière transitoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
fugace, passeggero, transitoriamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
vluchtig, voorbijgaand, tijdelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
क्षणिक , अस्थायी रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
sekejap, sementara, secara sementara
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
덧없는 , 지나가는 , 일시적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
חולף , חוֹלֵף , באופן חולף
دیکشنری فارسی به عبری
转瞬即逝的 , 短暂的 , 短暂地
دیکشنری فارسی به چینی