جدول جو
جدول جو

معنی عدملی - جستجوی لغت در جدول جو

عدملی(عُ مُ لی ی)
دیرینه و سالخورده از چیزی. (قطرالمحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). عداملی. (منتهی الارب) ، سطبر و کهنه از درخت و سوسمار. (قطرالمحیط) (منتهی الارب). عداملی. عدمل. (منتهی الارب). رجوع به عدمل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عملی
تصویر عملی
مقابل نظری و علمی، آنچه به مرحلۀ عمل درآید یا وابسته به عمل باشد، کنایه از معتاد به مواد مخدر، تریاکی
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
ابراهیم بن یحیی. از افاضل علمای اوایل قرن سیزدهم هجرت بود که در حدود 1230 هجری قمری درگذشت. وی از شاگردان سید بحرالعلوم بود و از آثار اوست تخمیس قصیدۀ میمیۀ ابوفراس حمدانی حاوی 54 بیت که همه آنها بهمان روش تخمیس شده است و در منن الرحمان شیخ جعفر نقدی مندرج است. (از ریحانه الادب)
بدرالدین بن سید احمد بن زین العابدین حسنیی عاملی انصاری، ساکن طوس و یکی از مدرسین آنجا بود. او مردی فقیه و محدث و ادیب و شاعر بوده و از معاصرین شیخ حر عاملی ونوۀ دختری میرداماد بود. و از تألیفات اوست: حجیهالاخبار و شرح زبدۀ شیخ بهائی. (از ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ ویْ یَ)
دهی است به بحرین. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ لی ی)
جمع واژۀ عدولیه. (منتهی الارب). رجوع به عدولیه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ لا)
درخت کهنه و بلند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُمِ لی ی)
به همه معانی رجوع به عدامل شود
لغت نامه دهخدا
نیست نابود، پوچگرا منسوب به عدم، غیر موجود نابود. منسوب به عدم، غیر موجود نابود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدلی
تصویر عدلی
منسوب به عدل، پیرو مذهب عدلیه معتزلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عملی
تصویر عملی
آنچه که بمرحله عمل در میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدلی
تصویر عدلی
((عَ دْ))
نوعی سکه رایج در قدیم، عدل، لنگه بار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عملی
تصویر عملی
((عَ مَ))
آن چه که به مرحله عمل درمی آید، شدنی، قابل اجرا، معتاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عملی
تصویر عملی
عمليٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عملی
تصویر عملی
Practical, Functionally, Utilitarian, Viable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عملی
تصویر عملی
fonctionnellement, pratique, utilitaire, viable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عملی
تصویر عملی
функционально , практичный , утилитарный , жизнеспособный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عملی
تصویر عملی
功能性地 , 实际的 , 功利的 , 可行的
دیکشنری فارسی به چینی
عملکردی، عملی، عمل گرایانه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از عملی
تصویر عملی
عملی طور پر , عملی , قابل عمل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عملی
تصویر عملی
কার্যকরীভাবে , ব্যবহারিক , কার্যকরী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عملی
تصویر عملی
อย่างมีประสิทธิภาพ , ใช้งานได้ , ใช้ประโยชน์ , ที่สามารถทำได้
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عملی
تصویر عملی
kiutendaji, vitendo, ya manufaa, inayowezekana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عملی
تصویر عملی
fonksiyonel bir şekilde, pratik, yararlı, uygulanabilir
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عملی
تصویر عملی
機能的に , 実用的 , 実用的な , 実行可能な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عملی
تصویر عملی
기능적으로 , 실용적인 , 실용적인 , 실행 가능한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عملی
تصویر عملی
פונקציונלית , מעשי , שימושי , בר ביצוע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عملی
تصویر عملی
funktionell, praktisch, utilitaristisch, lebensfähig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عملی
تصویر عملی
secara fungsional, praktis, utilitarian, layak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عملی
تصویر عملی
कार्यात्मक रूप से , व्यावहारिक , उपयोगी , व्यावहारिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عملی
تصویر عملی
functioneel, praktisch, utilitair, haalbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عملی
تصویر عملی
funzionalmente, pratico, utilitaristico, praticabile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عملی
تصویر عملی
funcionalmente, práctico, utilitario, viable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عملی
تصویر عملی
funkcjonalnie, praktyczny, użytkowy, wykonalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عملی
تصویر عملی
функціонально , практичний , утилітарний , життєздатний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عملی
تصویر عملی
funcionalmente, prático, utilitário, viável
دیکشنری فارسی به پرتغالی