معنی عدلی - فرهنگ فارسی معین
معنی عدلی
- عدلی((عَ دْ))
- نوعی سکه رایج در قدیم، عدل، لنگه بار
تصویر عدلی
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با عدلی
جدلی
- جدلی
- ستیزه جو، کبوتر گران پرواز کسی که راغب و مایل به جنگ و جدال و خصومت باشد جنگی، کسی که اهل جدل و بحث و مناظره باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تدلی
- تدلی
- در آویختن فرو هشته شدن فروتنی فرو آویختن در آویختن فرو هشته شدن، نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
عددی
- عددی
- مربوط به عدد، شمردنی، دانه ای، ویژگی آنچه بتوان آن را شمرد مثلاً فروش عددی، کنایه از اندک، کم
فرهنگ فارسی عمید