ترجمه عملی به پرتغالی - دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژههای مرتبط با عملی
عملی
- عملی
- آن چه که به مرحله عمل درمی آید، شدنی، قابل اجرا، معتاد
فرهنگ فارسی معین
عملی
- عملی
- مقابلِ نظری و علمی، آنچه به مرحلۀ عمل درآید یا وابسته به عمل باشد، کنایه از معتاد به مواد مخدر، تریاکی
فرهنگ فارسی عمید