جدول جو
جدول جو

معنی عجوه - جستجوی لغت در جدول جو

عجوه
(حَ)
به دیردادن مادر شیر بچه را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، خرمای پر و درون چسفیده به حجاز. (منتهی الارب) ، خرمائی است نیکو به مدینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عجوه
(عُجْ وَ)
شیری که طفل یتیم راخورانند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عجوه
ارماو خرمای درشت
تصویری از عجوه
تصویر عجوه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عجول
تصویر عجول
شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجله
تصویر عجله
شتاب کردن، سرعت، شتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشوه
تصویر عشوه
ناز و کرشمه، نیرنگ، فریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجزه
تصویر عجزه
عاجز، سست، ناتوان، خسته، درمانده، ویژگی آنکه عضوی از اعضای بدنش ناقص و معیوب باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشوه
تصویر عشوه
ظلمت، تاریکی، یک چهارم اول شب، شام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجوز
تصویر عجوز
پیر شدن، کهن سال شدن زن، ناتوان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجوز
تصویر عجوز
پیرزن، زن کهن سال، گنده پیر، پیرزال، پیرمرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عروه
تصویر عروه
حلقه، دسته، دستگیره، دستۀ چیزی، مثل دستۀ ابریق، دستاویز، مال نفیس و پربها، آنچه بشود به آن امید داشت واطمینان کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجوه
تصویر وجوه
وجه ها، طریقه ها، روش ها، پول ها، علت ها، سبب ها، روی ها، چهره ها، امکان ها، توان ها، صفحه ها، وجودها، ذات ها، جمع واژۀ وجه
وجوه اعیان: اشراف، بزرگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزوه
تصویر عزوه
بستگی پیوند خویشی، شکیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
ته تغاری واپسین فرزند، دیر زاد فرزند که در پیری زای آوران زاده می شود، جمع عاجز، ناتوانان بی دست و پایان جمع عاجز ناتوانان ضعیفان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشوه
تصویر عشوه
کار نا پیدا نمودن و کردن، غیر آشکار، ناز و کرشمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسوه
تصویر عسوه
پیری
فرهنگ لغت هوشیار
دسته کوزه، دسته دول، زرفین (حلقه)، دستاویز، شیربیشه، همیشه سبز، درخت انبوه، ستور نژاده -9 مادگی در پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
بندم، بن زبان، چاه زنخدان بندم، بن زبان، چاه زنخدان، درشت و بزرگ، سنگ ناهموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجله
تصویر عجله
شتاب، سرعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقوه
تصویر عقوه
میانسرای دیوار بست، گردا گرد سرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوجه
تصویر عوجه
درخت مرمکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجسه
تصویر عجسه
پایان شب، پاره ای از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجول
تصویر عجول
نیک شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری را انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
کویک خرمابن که از هسته خرما روید، هسته، شتر سنگ مهسنگ کند زبانی، پرخید گی (ابهام) لکنت زبان کند زبانی، عدم فصاحت، ابهام. یک هسته خرما، یک تکسک انگور، خرما بن که از هسته روید جمع عجمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجوبه
تصویر عجوبه
مخفف اعجوبه شگفت انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجور
تصویر عجور
کنبزه، خربزه خراسانی سوسکی خربزه سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجوز
تصویر عجوز
پیره زن، زن گنده پیر و کلانسال
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست است و در تازی نیامده در فارسی: پیرزن زن پیر زن کلانسال. توضیح فصحای عرب بدین معنی عجوز هم گویند ولی عوام عرب عجوزه استعمال کنند، دختر: این بند را عجوزه ای بود ولادت او در بیست و هشتم صفر سنه احدی عشره و خمسمائه بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجوس
تصویر عجوس
ابر گران، باران دمریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجده
تصویر عجده
زاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجره
تصویر عجره
گره رگه در چوب، کارپیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدوه
تصویر عدوه
جای بلند، رود کنار، کناره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجوه
تصویر فجوه
گشادگی فراخی میان دو چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجله
تصویر عجله
شتاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عجول
تصویر عجول
بی شکیب
فرهنگ واژه فارسی سره