- عجول
- بی شکیب
معنی عجول - جستجوی لغت در جدول جو
- عجول
- شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری انجام می دهد
- عجول
- نیک شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری را انجام دهد
- عجول ((عَ))
- شتابکار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکی از 7 قطعه استخوان مچ پا که در فاصله بین دو قوزک پا قرار دارد. این استخوان را در تداول عوام استخوان قاب نامند بجل شتالنگ اشتالنگ قاب کعب اشتق
شرمسار
اشتالنگ شتالنگ استخوان کعب قاب
گردونه دراز
در تازی خجلان: شوره ور چکسا شرمین شرمگین شرم زده شرمسار
جمع سجل، دول بزرگ (دول دلو) آبدان های بزرگ چشم پر اشک، بز پر شیر، چشمه پر آب
پیر شدن، کهن سال شدن زن، ناتوان شدن
استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد، استخوان بندگاه پا و ساق، شتالنگ، کعب
پیرزن، زن کهن سال، گنده پیر، پیرزال، پیرمرد
عقلها، خردها، ذهن ها، اندیشه ها، جمع واژۀ عقل
روگرداندن، تخطی کردن، انحراف، خارج شدن، جمع عادل، جمع عدل
برگشتن، بازگشت جمع عادل، مردم عادل، عادلان
جمع عجله، گردونه های بارکش شتافتن ها، جمع عجلان، تیز روان، جمع عجیل، شتابند گان
مرگ
شتابنده ناشتا شکن، پیش خورای
ارماو خرمای درشت
ابر گران، باران دمریز
پیره زن، زن گنده پیر و کلانسال
کنبزه، خربزه خراسانی سوسکی خربزه سبز
جنبنده، نیک راستکار مرد
خردمند، فهم کننده چیزی را، درک کننده دانشها، هوشها
نیاز مندی
مزد کار، پر کار، به دست آورنده
فراخ چوز، تباهکار: زن
جمع عادل، عدل دهندگان، مردمان صالح برای شهادت در محضر قاضی یا حاکم
((عُ))
فرهنگ فارسی معین
جمع واژۀ عقل، دریافتن ها، فهمیدن ها، نیروهای ادراک، کل بسیار دانا و خردمند، سلیم اندیشه و دریافت انسان سالم و طبیعی
طواف کردن، گرد برآمدن