- عجل
- عجله ها، گوساله های ماده، جمع واژۀ عجله
معنی عجل - جستجوی لغت در جدول جو
- عجل
- جمع عجله، شتاب، سریع
- عجل ((عِ جْ))
- گوساله
- عجل ((عَ جَ))
- گل و لای سیاه و بدبو، جمع عجله
- عجل
- بچۀ گاو، گوساله
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شتاب
شتاب کردن، سرعت، شتاب
شتابان: زن
شتاب، سرعت
کمارماهیک از ماهیان
عجله: آتش شیطنت او (دیو گاو و پای) لهبات غضب بر آورد اما عنان عجلت از دست نداد
بشتاقتن، زود گرفتن
کاری که در آن عجله و شتاب شده، شتاب کرده شده
شتاب کننده
شتاب کن
شتاب کردن
اشتافگر شتابگر
اشتافتن شتافتن شتاب کردن شتافتن
فرمان خود رو
شتابان، ماه شعبان
جمع عجله، بنگرید به عجله
گوساله دریایی
Hurried
спешить
спешащий
sich beeilen
поспішати
поспішний
spieszyć się
pośpieszny
apressar