جدول جو
جدول جو

معنی عجس - جستجوی لغت در جدول جو

عجس
(عَ سَ مَ)
دهی است به مغرب. سمعانی گوید: دهی است از دهات عسقلان که عسقلانی بدان منسوب است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
عجس
(عَ / عُ / عِ)
قبضۀ کمان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پاره ای از میانۀ شب یا آخر شب یا پاره ای از شب. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عجس
به پنجه گرفتن، باز داشتن از نیاز، میان میانه بن دنباله دستگیره کمان، پایان شب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عرس
تصویر عرس
زفاف
مهمانی و جشن عروسی، عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، پیوگانی، طو، بیوگانی، طوی، زلّه
مهمانی و طعامی که بعد از آوردن عروس به خانۀ داماد می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عسس
تصویر عسس
پاسبان
کسی که در شب گردش می کند، شوکار، شبگرد، میر شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عکس
تصویر عکس
برگرداندن، باژگونه کردن، وارون کردن، صورت شخص، شیء یا منظره ای که با دستگاه مخصوص عکاسی گرفته می شود
عکس و طرد: در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیم مصراع آورده در مصراع یا نیم مصراع دیگر قلب و مکرر کند برای مثال در چهرۀ تو دیدم لطفی که می شنیدم / لطفی که می شنیدم در چهرۀ تو دیدم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجز
تصویر عجز
ناتوان شدن، ناتوانی، درماندگی، به ستوه آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجل
تصویر عجل
عجله ها، گوساله های ماده، جمع واژۀ عجله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجس
تصویر رجس
پلیدی، گناه، کار بد و زشت، وسوسۀ شیطان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجب
تصویر عجب
خودبینی، خودپسندی، کبر و گردنکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبس
تصویر عبس
هشتادمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۲ آیه
اعمی
اخم کردن، رو ترش کردن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، تجهّم، ترش رویی، عبوس، سخت رویی، تندرویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجم
تصویر عجم
اعجمیّ، گنگ، بی زبان، حرکتی که روی حرف می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجب
تصویر عجب
هنگام اظهار شگفتی به کار می رود مثلاً عجب خدایی دارد، شگفت انگیز، عجیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدس
تصویر عدس
گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچه، انژه، مژو، نسک، نرسک، نرسنگ، مرجو، مرجمک، بنوسرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبس
تصویر عبس
سیسنبر، گیاهی شبیه نعناع، با برگ های خوش بو، گل های سفید مایل به سرخی و تخم های ریز شبیه تخم ریحان که در قدیم آن را برای معالجۀ عقرب گزیده به کار می بردند
سوسنبر، سه سنبل، هرفولیون
فرهنگ فارسی عمید
(مَ جِ)
قبضۀ کمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
از پی چیزی فروشدن. (تاج المصادر بیهقی). درپی کاری شدن و پیروی نمودن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیجویی و تعقیب کار کسی. (از اقرب الموارد) ، پی هم باریدن باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بند کردن و بازداشتن و یعدی بالباء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازداشتن و بتأخیر انداختن قوم را. (از اقرب الموارد) ، در آخر شب برآمدن و رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در ساعتی ازشب یا به هنگام سحر بیرون رفتن. (از اقرب الموارد) ، درنگ نمودن و بازایستادن، سرزنش نمودن کسی را، تکبر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سپس انداختن کاری را و یقال: تعجسه عرق سوء، ای قصر به عن المکارم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
سخت میان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ سَ)
ساعتی از شب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پگاه. (منتهی الارب). سحره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جِ جَ)
نسبت است به عجس، مؤلف لباب آرد: و بگمان من دهی است از دهات عسقلان. (از اللباب ج 2 ص 123)
لغت نامه دهخدا
(عَجْ جَ)
ذاکربن شیبه العسقلانی العجسی. از ابی عصام روادبن الجراح روایت کند و ابوالقاسم ابطرانی در ده عجس از وی حدیث شنید. (از اللباب ج 2 ص 123)
لغت نامه دهخدا
لایه ستوهش ناتوانی درماند گی سستی، دسته شمشیر، شمشیر، درد سرین در ستور، مرغ دو برادران، کمبود در پرداخت در شماربایگی (حساب بانکی) ناتوان: مرد، بن دنباله، سرین، سرنه یکی از استخوان های لگن کلانسرینی عیب، حزن اندوه، آن چه از احوال که آشکار کنند یا مخفی دارند. ناتوان شدن به ستوه آمدن، ناتوانی سستی در ماندگی، عدم قدرت در انجام دادن اموریست که به ذات ممکن باشد بنابراین نسبت به امور غیر ممکن عجز صادق نیست، کسری مالیات، مقدار مالیاتی که از مودیان مالیات یک ناحیه برای جبران کمبود مالیاتی که بر عهده مودیان غایب بود وصول می کردند. دنباله چیزی، سرین. یا استخوان عجز. استخوانی است که فرد و متناظر و شبیه بیک هرم مربع القاعده که از جوش خوردن 5 مهره خارجی تشکیل می شود و بین دو استخوان خاصره و زر مهره های کمری و بالای استخوان دنبالچه قرار دارد. این استخوان از بالا به پایین و از جلو به عقب کشیده شده و انتهای فوقانی آن با پنجمین مهره کمر زاویه ای برجسته به طرف جلو تشکیل می دهد که فرجه آن در زن 118 و در مرد 126 درجه است. این زاویه را زاویه خاجی کمری یا دماغه می نامند. استخوان خاجی در جلو مقعر و تقعرش در زن بیش از مرد است. استخوان مذکور با دو استخوان خاصره و استخوان دنبالچه (عصعص) مجموعا لگن خاصره را می سازند، آخرین کلمه مصراع دوم هر بیت شعر جمع اعجاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاس
تصویر عاس
شبگرد پاسبان گزیر
فرهنگ لغت هوشیار
آهوک آک (عیب)، اندوه، آشکار کرده گردن تافتن، در گذشتن از بیم، دم برداشتن: اسپ، ستیهیدن مغند گی (مغنده غده غده) دژپیهگی، بیرون آمد گی برجستگی، اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجد
تصویر عجد
دانه مویز، هیچکاره مویز، دانه انگور
فرهنگ لغت هوشیار
پیشیاری، سپردن، کوشیدن، لگد کردن ونوک وینوک میشوک میچوک دانجه دانج مچک مژو مرجمک بلس بلسن نرسک بنو سرخ از گیاهان گیاهی است از تیره پروانه واران که یک ساله است و دندانه هایش یکی از مواد عالی غذایی انسان است. برگهای این گیاه دارای 10 تا 14 برگچه دراز کرکدار می باشد گلهایش سفید و دارای لکه های بنفش است. میوه اش حاوی دو دانه و نیامک است. ساقه و برگهای عدس به مصرف علوفه حیوانات می رسد. عدس در اراضی آهکی خوب می روید ولی در اراضی رستی عمل نمی آید. موقع درو عدس وقتیست که میوه های پایین بوته آن شروع به قهوه ای شدن کنند. دانه های عدس محدبالطرفین می باشند بلس مرجمک. یا عدس آبی. گیاهی است از رده تک لپه ییها که دارای برگهاو ریشه و گلهای کوچک است و در آبهای راکد می روید و سطح آب ها را از یک ورقه سبز نازک می پوشاند. یا عدس پلو. پلوی که در آن عدس داخل کنند. عدس تلخه. یا عدس تلخه. گیاهی است از تیره سبزی آساها که گیاهی علفی و دارای برگهاب متناوب و مرکب شانه یی است. در حدود 50 گونه از این گیاه شناخته شده که همه در نواحی گرم و معتدل می باشند. این گیاه پایا و دارای ریشه ای طویلی است و ساقه ای بر افراشته دارد که بانشعابات زیاد منقسم شده است. گلهایش سرخ یا صورتی است که دارای آرایش سنبله مخروطی شکل می باشند عدس تلخ عدس مر. یا عدس مر. عدس تلخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجس
تصویر سجس
تیرگی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجس
تصویر رجس
پلید گردیدن، کار زشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نشانیدن، انجمن و مجلسی که در آن برای امری مهم و پیشرفت کار و قطع نزاع و دعوا گفتگو کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجسه
تصویر عجسه
پایان شب، پاره ای از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجب
تصویر عجب
خود بینی، خودپسندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجب
تصویر عجب
شگفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عجز
تصویر عجز
درماندگی، ناتوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عجم
تصویر عجم
گنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عکس
تصویر عکس
فرتور
فرهنگ واژه فارسی سره