جدول جو
جدول جو

معنی عجازه - جستجوی لغت در جدول جو

عجازه
(عِ زَ)
بالشچه که زنان بر سرین بندند تا فربه نماید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، انگشت پنجم مرغ. (منتهی الارب). دائره الطائر التی یضرب بها و هی کالاصبع فی باطن رجله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عجوزه
تصویر عجوزه
زن پیر، پیرزن، دختر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
موافقت کردن با انجام کاری که کسی قصد انجام آن را دارد، رخصت دادن، اذن، رخصت، کلمه ای که با ادای آن موافقت کسی را برای انجام کاری کسب می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجاله
تصویر عجاله
کاری که با شتاب انجام داده شود، آنچه با عجله آماده کنند، وقت اندک، زمانی که به سرعت می گذرد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ زَ)
بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا بزرگ نماید. (از منتهی الارب) (آنندراج). عجازه. بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عفازه
تصویر عفازه
گردو، غوزه پنبه، پارینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجازه
تصویر وجازه
وجازت در فارسی کوته سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
دستوار نوک تیز دستوار نیزه ای، بن نیزه عصای چوپان عصای اسقف عصایی که در تفرج به دست گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجازه
تصویر مجازه
مجازه در فارسی مونث مجاز: پرواناک روا مونث مجاز
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست است و در تازی نیامده در فارسی: پیرزن زن پیر زن کلانسال. توضیح فصحای عرب بدین معنی عجوز هم گویند ولی عوام عرب عجوزه استعمال کنند، دختر: این بند را عجوزه ای بود ولادت او در بیست و هشتم صفر سنه احدی عشره و خمسمائه بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجیزه
تصویر عجیزه
سرین زن گاه برای مرد آید به ایرمان (استعاره)
فرهنگ لغت هوشیار
به هم رسیدنی سردستی خوراک آماده، پیش خوراک، توشه کم بی درنگ بدون تاخیر فورا، فعلا اکنون: عجاله با شما کاری ندارم. توضیح نوشتن آن به صورت عجالتا غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجایه
تصویر عجایه
پی (عصب)، پی دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دستوری، اذن، رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجوزه
تصویر عجوزه
((عَ زِ))
زن پیر، گنده پیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
پروانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
Permission
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
permission
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
허가
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
許可
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
רְשׁוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
अनुमति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
การอนุญาต
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
разрешение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
toestemming
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
permiso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
permesso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
permissão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
许可
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
zgoda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
дозвіл
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
Erlaubnis
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
ruhusa
دیکشنری فارسی به سواحیلی