جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عجوزه

عجوزه

عجوزه
نادرست است و در تازی نیامده در فارسی: پیرزن زن پیر زن کلانسال. توضیح فصحای عرب بدین معنی عجوز هم گویند ولی عوام عرب عجوزه استعمال کنند، دختر: این بند را عجوزه ای بود ولادت او در بیست و هشتم صفر سنه احدی عشره و خمسمائه بود
فرهنگ لغت هوشیار

عجوزه

عجوزه
پیره زن. (اقرب الموارد). عجوز است در لغت ردیه. (منتهی الارب). العجوز فی لغه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مجوزه

مجوزه
بر گشته مزوجه و مزدوجه بنگرید به مزدوجه مجوزه در فارسی مونث مجوز: پروانه یافته روا شده روا گشت مونث مجوز جمع مجوزات
فرهنگ لغت هوشیار

عجازه

عجازه
بالشچه که زنان بر سرین بندند تا فربه نماید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، انگشت پنجم مرغ. (منتهی الارب). دائره الطائر التی یضرب بها و هی کالاصبع فی باطن رجله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عجیزه

عجیزه
سرین زن خاصهً و گاهی به استعاره برای مرد آید و منه رفع عجیزته من السجود. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا