جدول جو
جدول جو

معنی عتیق - جستجوی لغت در جدول جو

عتیق
کهنه، دیرینه، ویژگی اسب اصیل و نجیب، عتیقه
تصویری از عتیق
تصویر عتیق
فرهنگ فارسی عمید
عتیق(عَ)
دیرینه و کهنه. (اقرب الموارد) (از آنندراج) ، آزاد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). ج، عتق، عتقاء، یقال عبد عتیق و امه عتیق
لغت نامه دهخدا
عتیق
دیرینه و کهنه، آزاد
تصویری از عتیق
تصویر عتیق
فرهنگ لغت هوشیار
عتیق((عَ))
باستانی، کهنه، بهترین از هرچیزی، برگزیده، بنده آزاد شده، کریم، بزرگوار، شراب
تصویری از عتیق
تصویر عتیق
فرهنگ فارسی معین
عتیق
باستان
تصویری از عتیق
تصویر عتیق
فرهنگ واژه فارسی سره
عتیق
باستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه
متضاد: جدید
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عقیق
تصویر عقیق
(دخترانه)
نام سنگی قیمتی به رنگ زرد و صورتی یا جگری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عتید
تصویر عتید
حاضر و آماده، مهیا، جسیم، تناور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتیب
تصویر عتیب
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفش، بیغار، بیغاره، تفشه، نکوهش، سرزنش، پیغاره، زاغ پا، ملامت، سرکوفت، سراکوفت، تفشل، طعنه
برای مثال مکن با من ناشکیبا عتیب / که در عشق صورت نبندد شکیب (سعدی۱ - ۱۰۲)،
خشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیق
تصویر علیق
خوراک ستور، آنچه چهارپایان می خورند از کاه، جو، بیده و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
دارای عمق، دراز و دورتک، ژرف، گود، کنایه از دارای دقت و تلاش ذهنی، دارای معانی بلند، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
آزاد شدن بنده، خارج شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایق
تصویر عایق
آنچه سر راه کسی یا چیزی واقع می شود، در علم فیزیک ماده ای که برق، حرارت، صدا و مانند آن از آن عبور نمی کند، نارسانا مثلاً عایق صوتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیق
تصویر علیق
تمشک، میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، توت سه گل، تلو، توت العلیق، علّیق الجبل، سه گل
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی آنچه متعلق به دوران کهن است و دارای ارزش هنری و تاریخی است، قدیمی، آنچه متعلق به دوران کهن است، کنایه از زشت، مسخره، به دردنخور مثلاً آمده بود اینجا، خواهر عتیقه اش را هم آورده بود
فرهنگ فارسی عمید
(عَ قَ)
مؤنث عتیق وعرب گوید قنطره عتیقه و قنطره جدید، پل کهنه و نو زیرا عتیق بمعنی فاعل است و جدید بمعنی مفعول و با این فرق ’درآوردن تا، در عتیقه و حذف آن در جدید’ فرق گذارند بین صفت مبنی از برای فاعل (عتیقه) و مبنی ازبرای مفعول (جدید). (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کهنه کردن. (تاج المصادر بیهقی). کهنه کردن خمر. (زوزنی). کهنه و دیرینه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کهنه کردن جامه. (از اقرب الموارد) ، بسیار شاخ خرما بریدن. (تاج المصادر بیهقی) ، گزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بدهن گزیدن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
محله ای است به بغداد در جانب غربی مابین طاق الحرانی تاباب الشعیر. (معجم البلدان). رجوع به عتیکیه شود
لغت نامه دهخدا
آنکه سر راه کسی یا چیزی واقع شود، نارسانا، آنچه جریان برق یا صوت را از خود عبور نمی دهد
فرهنگ لغت هوشیار
خشم گرفتن، ناز کردن، ملامت کردن، قهر غضب، ملامت. یا عتاب وخطاب. سرزنش ملامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتید
تصویر عتید
آماده مهیا حاضر، تناور تنومند جسیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتیر
تصویر عتیر
آماده، تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتایق
تصویر عتایق
مونث عتیق جمع عتائق (عتایق)، یا آثار عتیقه. آثار باستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
آزادگشتن: بردگان و کنیزان مرغان شکاری می کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزیق
تصویر عزیق
هموار و پست: زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریق
تصویر عریق
رگدار بارگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشیق
تصویر عشیق
عشق ورزنده و عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
واسان خوراک ستور کاه و جو اسپست (یونجه)، کیهه از گیاهان خوراک ستوران از کاه و یونجه و علف و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتیل
تصویر عتیل
مزدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعتیق
تصویر تعتیق
دیرینه گرایی، سالینه خواهی (سالینه عتیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتیقه
تصویر عتیقه
کهنه، دیرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتیقه
تصویر عتیقه
((عَ قِ))
مؤنث عتیق، هرچیز گران قیمت و باارزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمیق
تصویر عمیق
ژرف، گود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عتیقه
تصویر عتیقه
باستانه
فرهنگ واژه فارسی سره
آنتیک، باستانی، دیرینه، عتیق، نفیس
فرهنگ واژه مترادف متضاد