- عتیق
- باستان
معنی عتیق - جستجوی لغت در جدول جو
- عتیق
- کهنه، دیرینه، ویژگی اسب اصیل و نجیب، عتیقه
- عتیق
- دیرینه و کهنه، آزاد
- عتیق ((عَ))
- باستانی، کهنه، بهترین از هرچیزی، برگزیده، بنده آزاد شده، کریم، بزرگوار، شراب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باستانه
کهنه، دیرینه
ویژگی آنچه متعلق به دوران کهن است و دارای ارزش هنری و تاریخی است، قدیمی، آنچه متعلق به دوران کهن است، کنایه از زشت، مسخره، به دردنخور مثلاً آمده بود اینجا، خواهر عتیقه اش را هم آورده بود
دیرینه گرایی، سالینه خواهی (سالینه عتیقه)
ژرف، گود
حاضر و آماده، مهیا، جسیم، تناور
آنچه سر راه کسی یا چیزی واقع می شود، در علم فیزیک ماده ای که برق، حرارت، صدا و مانند آن از آن عبور نمی کند، نارسانا مثلاً عایق صوتی
آزاد شدن بنده، خارج شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی
دارای عمق، دراز و دورتک، ژرف، گود، کنایه از دارای دقت و تلاش ذهنی، دارای معانی بلند، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
خوراک ستور، آنچه چهارپایان می خورند از کاه، جو، بیده و علف
تمشک، میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، توت سه گل، تلو، توت العلیق، علّیق الجبل، سه گل
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفش، بیغار، بیغاره، تفشه، نکوهش، سرزنش، پیغاره، زاغ پا، ملامت، سرکوفت، سراکوفت، تفشل، طعنه
برای مثال مکن با من ناشکیبا عتیب / که در عشق صورت نبندد شکیب (سعدی۱ - ۱۰۲) ،
خشم
خشم
مزدور
آماده، تنومند
آماده مهیا حاضر، تناور تنومند جسیم
خشم گرفتن، ناز کردن، ملامت کردن، قهر غضب، ملامت. یا عتاب وخطاب. سرزنش ملامت
آنکه سر راه کسی یا چیزی واقع شود، نارسانا، آنچه جریان برق یا صوت را از خود عبور نمی دهد
مونث عتیق جمع عتائق (عتایق)، یا آثار عتیقه. آثار باستانی
آزادگشتن: بردگان و کنیزان مرغان شکاری می کهنه
هموار و پست: زمین
رگدار بارگ
عشق ورزنده و عاشق
واسان خوراک ستور کاه و جو اسپست (یونجه)، کیهه از گیاهان خوراک ستوران از کاه و یونجه و علف و غیره
مهره ای است سرخرنگ که در یمن یافت شود و جنسی است از آن که در سواحل دریای روم خیزد
دست به گردن
گود، دوراندر، فرو رفته، ژرف دراز
ترکیده از فربهی در ستور، تیز زبان مرد، پیکان دو زبانه، بامداد روشن