از حد درگذشتن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر) ، بزرگ منشی کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) ، به غایت پیری رسیدن. (تاج المصادر) (غیاث اللغات). کلانسال شدن و پشت دو تا کردن: و قد بلغت من الکبر عتیاً. (قرآن 8/19) ، نافرمانی کردن. (تاج المصادر). در منتهی الارب بفتح و ضم اول سرکشی کردن. (منتهی الارب) بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب) ، درگذشتن از حد. (منتهی الارب)
از حد درگذشتن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر) ، بزرگ منشی کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) ، به غایت پیری رسیدن. (تاج المصادر) (غیاث اللغات). کلانسال شدن و پشت دو تا کردن: و قد بلغت من الکبر عتیاً. (قرآن 8/19) ، نافرمانی کردن. (تاج المصادر). در منتهی الارب بفتح و ضم اول سرکشی کردن. (منتهی الارب) بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب) ، درگذشتن از حد. (منتهی الارب)
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفش، بیغار، بیغاره، تفشه، نکوهش، سرزنش، پیغاره، زاغ پا، ملامت، سرکوفت، سراکوفت، تفشل، طعنه برای مثال مکن با من ناشکیبا عتیب / که در عشق صورت نبندد شکیب (سعدی۱ - ۱۰۲)، خشم
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تَفش، بیغار، بیغارِه، تَفشِه، نِکوهِش، سَرزَنِش، پیغارِه، زاغ پا، مَلامَت، سَرکوفت، سَراکوفت، تَفشَل، طَعنِه برای مِثال مکن با من ناشکیبا عتیب / که در عشق صورت نبندد شکیب (سعدی۱ - ۱۰۲)، خشم
ممال عتاب: در یک سخن آن همه عتیبش بین در یک نظر آن همه فریبش بین. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 654). خواجه کز مهر با شکیب آمد باسهی سرو در عتیب آمد. نظامی. رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال و آن کمان ابروانش بین که باشد پر عتیب. مولوی
ممال ِ عتاب: در یک سخن آن همه عتیبش بین در یک نظر آن همه فریبش بین. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 654). خواجه کز مهر با شکیب آمد باسهی سرو در عتیب آمد. نظامی. رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال و آن کمان ابروانش بین که باشد پر عتیب. مولوی
حاضر و آماده. (از اقرب الموارد) (ترجمان عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج). حاضر و مهیا. (غیاث اللغات) : و قال قرینه هذا ما لدی عتید. (قرآن 23/50). گر بدانی که شقیی یا سعید آن بود بهتر ز هر فکر عتید. مولوی
حاضر و آماده. (از اقرب الموارد) (ترجمان عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج). حاضر و مهیا. (غیاث اللغات) : و قال قرینه هذا ما لدی عتید. (قرآن 23/50). گر بدانی که شقیی یا سعید آن بود بهتر ز هر فکر عتید. مولوی