- عبور
- گذار، گذر
معنی عبور - جستجوی لغت در جدول جو
- عبور
- گذر کردن از جایی یا راهی، راه پیمودن، گذشتن
عبور و مرور: آمد و رفت
- عبور
- شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود
تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی
- عبور
- درگذشتن، شکافتن راه را، گذر کردن از راهی
- عبور ((عُ))
- گذشتن، رد شدن، گذراندن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکیبا، بردبار
ترشرو
نوشته، کتاب، کتاب داوود پیغمبر
زیان، خسران
شاد شدن، شادمانه کردن شادی، فراخی، عیش شادی، فراخی، عیش
باد خور بری (خور بران مغرب) پیر شدن بادی که از مغرب وزد باد غربی مقابل صبا، صولتی که منشا آن هوای نفس و استیلای آن بود و موجب صدور چیزی باشد که مخالف شرع است (کشاف 465)
زیان، تنبلی، مرگ و میر
سریانی تازی گشته گاودمب شیپور، نوعی ساز که می نوازند مهره ترسایان. نای رویین نفیر، جمع شبابیر
صبر کننده، بردبار، شکیبا
نرگس، کنایه از چشم زیبا
قبرها، گورها، جمع واژۀ قبر
ویژگی سگی که گاز می گیرد، هار
بادی که از سمت مغرب بوزد، باد غربی
هلاک شدن، هلاکت، گفتن واویلا یا واهلاکا
نوعی پارچه یا لباس از جنس دیبای نقش دار
آگاهی، خبر داشتن، اطلاع، هوشیاری، آگاه بودن
عشرها، یک دهم ها، ده یک چیزی، جمع واژۀ عشر
اخم کردن، رو ترش کردن، چین به پیشانی انداختن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، سخت رویی، تندرویی، ترش رویی، تجهّم، عبس
نوعی مادۀ خوش بو که از مشک، کافور و مانند آن تهیه می شد
کتاب آسمانی داوود (از انبیا و پادشاهان بنی اسرائیل)، مزامیر
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، گره پیشانی، تندرو، ترش روی، دژبرو، بداغر، روترش، بداخم، تیموک، عابس، زوش، ترش رو، عبّاس، متربّد، اخم رو، سخت رو
شکیبا، صابر، حلیمی، شکیبنده
شکوخیدن به سر درافتادن سرخوردن لغزیدن بسر افتادن شکوخیدن لغزیدن، لغزش
شتر پر توان نر
آمیژه بویه فربوی مشک چندل گلاب، چندل کرکم (زعفران) نوعی خوشبوی مرکب از مشک گلاب صندل زعفران و غیره
پرگوشت و بزرگ از مردم، نرگس
مرگ
روی ترش کردن، ترشروی، اخم کردن
کنبزه، خربزه خراسانی سوسکی خربزه سبز
جمع عشر، ده یک ها، دهم محرم عدد ده، هر ده آیه از قرآن مجید. توضیح رسم قاریان قدیم بوده که شاگردان خود را هر روز ده آیه سبق می داده اند ده آیت. یا عشر زرین. در حاشیه قرآنهای قدیم به خط زرین بر سر هر ده آیت عشر می نوشتند