جدول جو
جدول جو

معنی عایط - جستجوی لغت در جدول جو

عایط
(یِ)
رجوع به عائط شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عایل
تصویر عایل
عائل، نیازمند، درویش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایق
تصویر عایق
آنچه سر راه کسی یا چیزی واقع می شود، در علم فیزیک ماده ای که برق، حرارت، صدا و مانند آن از آن عبور نمی کند، نارسانا مثلاً عایق صوتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاید
تصویر عاید
بازگشت کننده، بازگردنده، آنچه به کسی بازمی گردد
عاید شدن: به دست آمدن
عاید کردن: حاصل کردن، به دست دادن، رساندن، درآمد داشتن، سود بردن، فایده دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غایط
تصویر غایط
سرگین، پلیدی انسان، زمین پست، مغاک، موضع قضای حاجت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایذ
تصویر عایذ
عائذ، پناه آورنده
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
شاعر که سخنان را آراسته گرداند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
مراد زمینی است در داخل شهر که اطراف آن دیوار کشیده باشند و در آن زراعت کنند. این گونه زمینها را امروزدر سبزوار حیط بر وزن نمط و در مشهد حیطه بر وزن بیضه گویند. (حواشی تاریخ بیهق از بهمنیار ص 332)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
از نواحی یمامه است. حفصی گوید: سوق الفقی آنجا بوده است. (معجم البلدان ج 2 ص 204)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به طائط شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
غائط. مقابل بول. براز. مدفوع. گه. گوه. ککه. پلیدی. عذره. حدث مردم. نجاست، زمین پست فراخ و کنایه از پلیدی مردم است بدان جهت که وقت قضای حاجت به طرف زمین پست روند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
رجل عافط، مرد گوززن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گیرنده، و در مثل است که عاط بغیر أنواط، أی یتناول ما لامطمع فیه و لامتناول، یعنی کاری میکند که فائده ندارد، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ یَ)
نام درختی است (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
باردار نگردیدن ناقه و زن سالها، بی آنکه نازا و عاقر باشد، (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)، عیط، رجوع به عیط شود،
بانگ و فریاد و غوغا و زاری، (ناظم الاطباء)، جلبه و صیاح، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِرْ یَ)
کژدم. (منتهی الارب). عقرب. (اقرب الموارد) (مخزن الادویه). ام عریط. ام العریط. و رجوع به ام عریط و ام العریط شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
درازگردن. عیطاء مؤنث. (آنندراج). درازگردن. ج، عیط و انثی، عیطاء. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). طویل العنق. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
شتر و زن که بی ’عقر’ سالها باردار نشود. ج، عیط و عیّط و عوط و عوطط. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، شتر ماده که گشنی کرده نشود و بار نگیرد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غایط
تصویر غایط
پلیدی، مدفوع، گوه، ککه، نجاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایذ
تصویر عایذ
پناه آورنده، نوزاینده (آهو اسب شتر و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعیط
تصویر اعیط
دراز گردن، خود دار، دژ بلند، کوشک بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابط
تصویر عابط
دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حایط
تصویر حایط
دیوار بست، دیوار جدار، جمع حیطان حیاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاطی
تصویر عاطی
گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایل
تصویر عایل
نیازمند درویش جمع عاله عیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیاط
تصویر عیاط
بار دار نگشتن فرزند نیاوردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه سر راه کسی یا چیزی واقع شود، نارسانا، آنچه جریان برق یا صوت را از خود عبور نمی دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاید
تصویر عاید
عیادت کننده بیمار، بمعنی سود و در آمد هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایذ
تصویر عایذ
((یِ))
پناه آورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاید
تصویر عاید
((یِ))
عیادت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حایط
تصویر حایط
((یِ))
دیوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عایل
تصویر عایل
((یِ))
نیازمند، تهی دست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غایط
تصویر غایط
((یَ))
زمین پست، مدفوع انسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاید
تصویر عاید
((یِ))
عیادت کننده، بازگردانده، آن چه که به کسی بازگردد از پول یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عایق
تصویر عایق
((یِ))
باز دارنده، مانع، جسمی که حرارت یا جریان برق را از خود عبور ندهد
فرهنگ فارسی معین