جدول جو
جدول جو

معنی عایج - جستجوی لغت در جدول جو

عایج
(یِ)
ایستاده و متوقف. (ناظم الاطباء). رجوع به عائج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عایذ
تصویر عایذ
عائذ، پناه آورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایل
تصویر عایل
عائل، نیازمند، درویش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایق
تصویر عایق
آنچه سر راه کسی یا چیزی واقع می شود، در علم فیزیک ماده ای که برق، حرارت، صدا و مانند آن از آن عبور نمی کند، نارسانا مثلاً عایق صوتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاید
تصویر عاید
بازگشت کننده، بازگردنده، آنچه به کسی بازمی گردد
عاید شدن: به دست آمدن
عاید کردن: حاصل کردن، به دست دادن، رساندن، درآمد داشتن، سود بردن، فایده دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وایج
تصویر وایج
وادیج، چوب بستی که تاک انگور را روی آن می خوابانند، آونگ یا جایی که انگور را از آن آویزان می کنند، شاخۀ تاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایج
تصویر رایج
روان، روا، پول یا کالایی که طالب و خریدار داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مایج
تصویر مایج
موج زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاید
تصویر عاید
عیادت کننده بیمار، بمعنی سود و در آمد هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
روا، روان و جاری، خریدارگیر، هر چیز که روائی داشته باشد و در داد و ستد همه کس آنرا بردارد و بپذیرد و معمول و متداول عموم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی مائج: کوهه دار کوهه زن (کوهه موج) موج زننده: ... و هر دو چون دوطود هایج و دو بحر مایج از جای برخاستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریج
تصویر عریج
کار نااستوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هایج
تصویر هایج
جوشنده، جوشش خشم وغضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایذ
تصویر عایذ
پناه آورنده، نوزاینده (آهو اسب شتر و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایل
تصویر عایل
نیازمند درویش جمع عاله عیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائج
تصویر عائج
ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
پیلستکین بت پیلستکین و ماه سیمین نگار قند هار و شمسه چین (ویس و رامین) آن چه که از عاج ساخته شده عاجین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایج
تصویر تایج
تاجدار، امام تاجدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارج
تصویر عارج
برآینده بالا رونده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه سر راه کسی یا چیزی واقع شود، نارسانا، آنچه جریان برق یا صوت را از خود عبور نمی دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاید
تصویر عاید
((یِ))
عیادت کننده، بازگردانده، آن چه که به کسی بازگردد از پول یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هایج
تصویر هایج
((یِ))
برانگیزنده، جوشش، خشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مایج
تصویر مایج
((یِ))
موج زننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاید
تصویر عاید
((یِ))
عیادت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عایذ
تصویر عایذ
((یِ))
پناه آورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عایق
تصویر عایق
((یِ))
باز دارنده، مانع، جسمی که حرارت یا جریان برق را از خود عبور ندهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عایل
تصویر عایل
((یِ))
نیازمند، تهی دست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایج
تصویر رایج
((یِ))
جاری، روان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایج
تصویر رایج
Common, Customary, Prevalent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رایج
تصویر رایج
общий , обычный , распространённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رایج
تصویر رایج
gewöhnlich, üblich, verbreitet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رایج
تصویر رایج
загальний , звичний , поширений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رایج
تصویر رایج
powszechny, zwyczajny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رایج
تصویر رایج
普通的 , 常规的 , 普遍的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رایج
تصویر رایج
comum, habitual, prevalente
دیکشنری فارسی به پرتغالی