- عاهت
- آنچه چیزی را تباه و فاسد می کند، آفت، بلا
معنی عاهت - جستجوی لغت در جدول جو
- عاهت ((هِ))
- آفت، بلا، آن چه که چیزی را تباه و فاسد کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سنگی باشد سفید برنگ مرقشیشای نقره یی حجرالضحک. توضیح می پنداشتند که چون نظر مردم برین سنگ افتد بیاختیار بخنده در آیند
خو گیری، خو، منش
نای، دلنیام (غلاف قلب)
عاهت ها، چیزهایی که چیزی را تباه ها و فاسد می کند، آفت ها، بلاها، جمع واژۀ عاهت
خلق و خوی، اعتیاد مثلاً عادت به مصرف الکل،
کاری که انسان به آن خو می گیرد و در وقت معیّن انجام می دهد
در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، خون ریزی ماهیانه، قاعدگی، رگل، خون ریزی ماهانه، عذر، پریود، دشتانی، حیض، عادت ماهانه، عادت ماهیانه
عادت ماهانه: در علم زیست شناسی خونریزی ماهانۀ زنان، قاعدگی، حیض
عادت دادن: کسی را به انجام مرتب کاری واداشتن
عادت داشتن: معتاد به انجام کاری بودن
عادت شدن: رسم شدن، معمول شدن، در علم زیست شناسی قاعده شدن زن، حائض شدن
عادت کردن: انجام دادن کاری به صورت مرتب، خو گرفتن
عادت گرفتن: عادت کردن، خو پذیرفتن، خو کردن
عادت ماهیانه: در علم زیست شناسی قاعدگی
کاری که انسان به آن خو می گیرد و در وقت معیّن انجام می دهد
در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، خون ریزی ماهیانه، قاعدگی، رگل، خون ریزی ماهانه، عذر، پریود، دشتانی، حیض، عادت ماهانه، عادت ماهیانه
عادت ماهانه: در علم زیست شناسی خونریزی ماهانۀ زنان، قاعدگی، حیض
عادت دادن: کسی را به انجام مرتب کاری واداشتن
عادت داشتن: معتاد به انجام کاری بودن
عادت شدن: رسم شدن، معمول شدن، در علم زیست شناسی قاعده شدن زن، حائض شدن
عادت کردن: انجام دادن کاری به صورت مرتب، خو گرفتن
عادت گرفتن: عادت کردن، خو پذیرفتن، خو کردن
عادت ماهیانه: در علم زیست شناسی قاعدگی
کاری که انسان بان خو گیرد و در وفت معین آنرا انجام دهد
سختی گزند آسیب، تباهی آفت سختی، فساد جمع عاهات
نیازمند و درویش
زن بی شوی، فرمانروا شاه بزرگ
جهمرز (زناکار)
جمع عاهه، سختی ها گزند ها آسیب ها تباهی ها جمع عاهه آفتها سختی ها
گلو
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
آن چه که انسان به آن خو بگیرد، رسم، سنّت، رویه معمول، جمع عادات، قاعدگی زن، حیض، اعتیاد
عادت مألوف: عادتی که بخشی از رفتار همیشگی شخص شده باشد
عادت مألوف: عادتی که بخشی از رفتار همیشگی شخص شده باشد
سنگی سفید که در قدیم می پنداشتند هرگاه نظر کسی به آن بیفتد بی اختیار می خندد، حجرالضحک
Wontedness
привычность
Gewohnheit
звичність
przyzwyczajenie
habitualidade
habitualidad
habitude
abitudine
gewendheid
kebiasaan
اعتيادٌ
הֶרְגֵּל
alışkanlık