نعت فاعلی از بهت و بهتان. آنکه بر دیگری دروغ بندد. بهتان گوینده. (مهذب الاسماء). دروغ بربافنده. کسی که بر کسی دروغ بندد. (ناظم الاطباء). یحیی بن علی منجم در رثاء ثابت بن قره گوید: و برزت حمی لم یکن لک دافع عن الفضل الا کاذب القول باهت. ، تألیف کردن. جمع کردن. (از فرهنگ شعوری). تسطیر. (تاج المصادر بیهقی). به یک جا گرد کردن: چندان کتب... باهم آوردند که بیخ دین در دلها راسخ گشت... (راحهالصدور راوندی) ، درهم کشیدن. هم کشیدن، چنانکه دهانۀ کیسۀ لیفه دار را که از آن ریسمان گذرانده باشند، یا دهانۀ جراحتی را بدارو
سنگی باشد سفید برنگ مرقشیشای فضی، و چون نظر مردم بر آن افتد بی اختیار به خنده درآیند و منبع آن دریاست و آن را به عربی حجرالضحک خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم). سنگی سفید مانند مرقشیشای فضی. (نزهه القلوب). بطور افسانه گویند چون نظر کسی بر باهت افتد به خنده درآید. (ناظم الاطباء) ، متحد شدن. به یک جا جمع شدن: نبینی که چون باهم آیند مور ز شیران جنگی برآرند شور. سعدی (گلستان)