جدول جو
جدول جو

معنی عاقل - جستجوی لغت در جدول جو

عاقل
خردمند، زیرک
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
فرهنگ واژه فارسی سره
عاقل
مفرد واژۀ عقلا، دانا، هوشیار، زیرک، خردمند، در فقه دهندۀ دیۀ مقتول
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
فرهنگ فارسی عمید
عاقل
خردمند، دانا، هوشیار
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
فرهنگ لغت هوشیار
عاقل
((ق))
خردمند
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
فرهنگ فارسی معین
عاقل
Sane
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به انگلیسی
عاقل
вменяемый
دیکشنری فارسی به روسی
عاقل
vernünftig
دیکشنری فارسی به آلمانی
عاقل
здоровий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
عاقل
zdrowy na umyśle
دیکشنری فارسی به لهستانی
عاقل
sensato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
عاقل
cuerdo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
عاقل
sain
دیکشنری فارسی به فرانسوی
عاقل
sano di mente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
عاقل
gezond van geest
دیکشنری فارسی به هلندی
عاقل
समझदार
دیکشنری فارسی به هندی
عاقل
waras
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
عاقل
عاقلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
عاقل
제정신인
دیکشنری فارسی به کره ای
عاقل
שפוי
دیکشنری فارسی به عبری
عاقل
理智的
دیکشنری فارسی به چینی
عاقل
正気の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
عاقل
aklı başında
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
عاقل
mwenye akili timamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
عاقل
มีสติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
عاقل
বিবেকবান
دیکشنری فارسی به بنگالی
عاقل
عاقل
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاقله
تصویر عاقله
(دخترانه)
مؤنث عاقل، دارای عقل و فهم زیاد
فرهنگ نامهای ایرانی
مونث عاقل زن آرایشگر، نیروی خرد مونث عاقل جمع عاقلات عواقل، زن مشاطه، خویشان و نزدیکان قتال (غیر مکلف به علت سفاهت یا عدم بلوغ و غیره) که دیه مقتول را بین ایشان قسمت کنند. توضیح اصطلاح دیت (دیه) بر عاقله است به همین معنی است: چون بر حق و روز آجله است گر خطایی شد دیت بر عاقله است (مثنوی) ولی غالبا آن را به اشتباه استعمال کنند و عاقله را به معنی عاقل و خردمند می پندارند و های بعد از لام را با هایی اشتباه می کنند که در گفتار عامیانه برای معارفه آورند و فی المثل گویند: راستست که فلان خطا کرده اما شما باید عفوش کنید که دیه با عاقله است، قوه ای که به سبب آن انسان درک معانی مجرده جزئیه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقله
تصویر عاقله
((ق لِ))
مؤنث عاقل، زن آرایشگر، خویشان و نزدیکان قاتل که پرداخت دیه یا خون بها بین ایشان تقسیم می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقله
تصویر عاقله
عاقل (زن)، در فقه خویشان و نزدیکان قاتل غیر مکلف به سبب سفاهت یا علت دیگر که خون بهای مقتول بر عهدۀ آنان است، برای مثال خون بهای جرم نفس قاتله / هست بر حلمش دیت بر عاقله (مولوی - ۷۵۷)، قوۀ عقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاقل
تصویر تعاقل
خردمندی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاقل
تصویر معاقل
معقل ها، پناهگاه ها، جمع واژۀ معقل
فرهنگ فارسی عمید
جمع معقل، پناهگاه ها سنگر ها کوه های بلند جمع معقل: جاهای پناه پناهگاهها: و سایرجزایر دریا بار با حصانت معاقل و مناعت منازل آن از کنار بصره تا سواحل هند... منتظم شده، جاهای عقال کردن شتر، کوههای بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقل
تصویر باقل
گول، تره فروش، زمین سبز، دانه خور پرنده نشمه دار چوغان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامل
تصویر عامل
کارتار، کارکن، کارگزار، گماشته، انگیزه، کننده
فرهنگ واژه فارسی سره