جدول جو
جدول جو

معنی عاقل - جستجوی لغت در جدول جو

عاقل
مفرد واژۀ عقلا، دانا، هوشیار، زیرک، خردمند، در فقه دهندۀ دیۀ مقتول
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
فرهنگ فارسی عمید
عاقل
(قِ)
دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در 35هزارگزی جنوب باختری میانه و 35هزارگزی راه شوسۀ تبریز و میانه و 20هزارگزی راه آهن میانه - مراغه. این ده کوهستانی و هوای آن معتدل است و 129 تن سکنه دارد. اراضی آن از چشمه مشروب میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
وادیی است که امره در بالای آن و رمه در پائین آن است و پر از طلح بود. (معجم البلدان)
نصر گوید ریگی است بین مکه و مدینه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
عاقل
(قِ)
خردمند. دانا. هوشیار و زیرک. (ناظم الاطباء). ج، عقلاء و عقّال و عاقلون. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (اقرب الموارد). مقابل دیوانه:
حکیمان زمانه راست گفتند
که جاهل گردد اندر عشق عاقل.
منوچهری.
عاقل کامل تأمل در این حکایت کند. (کلیله و دمنه). و بدین مقامات و مقدمات هرگاه که حوادث بر عاقل محیط شود باید که در پناه صواب رود. (کلیله و دمنه).
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه داناخود ستیزد با سبکبار.
سعدی (گلستان).
از این به نصیحت نگوید کست
اگر عاقلی یک اشارت بست.
سعدی (بوستان).
، آهو و آهوئی که بر کوه بلند رود. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، دهنده دیۀ کشته شده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عصبۀ مرد که وارث او شوند مانند پدر و جد تا هر طبقه که بالا رود و فرزند فرزندتا هر طبقه که پائین رود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عاقل
خردمند، دانا، هوشیار
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
فرهنگ لغت هوشیار
عاقل
((ق))
خردمند
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
فرهنگ فارسی معین
عاقل
خردمند، زیرک
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
فرهنگ واژه فارسی سره
عاقل
باهوش، بخرد، تیزهوش، حکیم، خردمند، دانا، ذکی، رشید، زیرک، فهمیده، لبیب، هوشمند، هوشیار
متضاد: جاهل، نادان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عاقل
حكيمٌ
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به عربی
عاقل
Sane
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به انگلیسی
عاقل
sain
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به فرانسوی
عاقل
عاقل
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به اردو
عاقل
вменяемый
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به روسی
عاقل
vernünftig
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به آلمانی
عاقل
здоровий
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به اوکراینی
عاقل
zdrowy na umyśle
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به لهستانی
عاقل
sensato
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به پرتغالی
عاقل
عاقل
دیکشنری اردو به فارسی
عاقل
বিবেকবান
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به بنگالی
عاقل
sano di mente
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
عاقل
มีสติ
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به تایلندی
عاقل
mwenye akili timamu
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به سواحیلی
عاقل
aklı başında
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
عاقل
正気の
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به ژاپنی
عاقل
理智的
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به چینی
عاقل
cuerdo
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
عاقل
제정신인
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به کره ای
عاقل
waras
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
عاقل
समझदार
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به هندی
عاقل
gezond van geest
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به هلندی
عاقل
שפוי
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاقله
تصویر عاقله
(دخترانه)
مؤنث عاقل، دارای عقل و فهم زیاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عاقله
تصویر عاقله
عاقل (زن)، در فقه خویشان و نزدیکان قاتل غیر مکلف به سبب سفاهت یا علت دیگر که خون بهای مقتول بر عهدۀ آنان است، برای مثال خون بهای جرم نفس قاتله / هست بر حلمش دیت بر عاقله (مولوی - ۷۵۷)، قوۀ عقل
فرهنگ فارسی عمید
(قِ لَ)
مؤنث عاقل. ج، عاقلات و عواقل. رجوع به عاقل شود، زن مشاطه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، عاقله الرجل، خویشان و نزدیکان مرد کشندۀ غیر مکلف (بخاطر سفاهت یا عدم بلوغ و غیره) که دیت بر ایشان قسمت کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (از مهذب الاسماء) :
خون بهای جرم نفس قاتله
هست بر حملش دیت برعاقله.
مولوی.
، در تداول عامه عاقله زن زنی است نه پیر و نه جوان بل میان سال، قوه عاقله، قوتی است از قوای نفس ناطقه که قوت ملکیه نیز گویند و گاه بر نفس ناطقه نیز اطلاق شود. چنانکه در شرح هدایه الحکمه در فصل حیوان است که: و قوای دراکه عبارت از نفس و آلات نفس است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). شیخ الرئیس آرد: و هر نفس انسانی را قوتی هست و آن عقل نظری است و این قوت در اول کار عقل هیولائی است و او عقلی است به قوت نه به فعل یعنی که صورت معقولات در نفس به قوت است نه به فعل پس هر آینه حاجت باشد به چیزی تا این صورت را از حد قوت به حد فعل آرد و آن چیز همچنین اگر بقوت باشد بضرورت او را حاجت باشد نیز به چیزی دیگر که در او صور معقولات به فعل باشد پس نفس مردم چون از قوت به فعل آید در او صور معقولات به چیزی آید که وی عقل باشد به فعل و صور معقولات در او موجود باشد و این جوهری است که وی را عقل فعال خوانند. (رسالۀ نفس صص 64- 65) :
گفتم مقام عاقله نفس است بیگمان
گفتا مقام نفس حیات است بی مگر.
ناصرخسرو.
چون عقل و جان عزیز و غریب است لاجرم
جاندار عقل و عاقلۀ جان شناسمش.
خاقانی.
بجان عاقلۀ کائنات یعنی تو
که کائنات قشورست و حضرت تو لباب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
مونث عاقل زن آرایشگر، نیروی خرد مونث عاقل جمع عاقلات عواقل، زن مشاطه، خویشان و نزدیکان قتال (غیر مکلف به علت سفاهت یا عدم بلوغ و غیره) که دیه مقتول را بین ایشان قسمت کنند. توضیح اصطلاح دیت (دیه) بر عاقله است به همین معنی است: چون بر حق و روز آجله است گر خطایی شد دیت بر عاقله است (مثنوی) ولی غالبا آن را به اشتباه استعمال کنند و عاقله را به معنی عاقل و خردمند می پندارند و های بعد از لام را با هایی اشتباه می کنند که در گفتار عامیانه برای معارفه آورند و فی المثل گویند: راستست که فلان خطا کرده اما شما باید عفوش کنید که دیه با عاقله است، قوه ای که به سبب آن انسان درک معانی مجرده جزئیه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقله
تصویر عاقله
((ق لِ))
مؤنث عاقل، زن آرایشگر، خویشان و نزدیکان قاتل که پرداخت دیه یا خون بها بین ایشان تقسیم می شود
فرهنگ فارسی معین