مؤنث واژۀ عاشق، آنکه دیگری را به حد افراط دوست دارد و یا دل بستگی به چیزی دارد، آنکه عشق می ورزد، دلداده، دلبسته، دلباخته، شیفته، در تصوف سالک یا عارفی که به خدا عشق می ورزد
مؤنثِ واژۀ عاشق، آنکه دیگری را به حد افراط دوست دارد و یا دل بستگی به چیزی دارد، آنکه عشق می ورزد، دلداده، دلبسته، دلباخته، شیفته، در تصوف سالک یا عارفی که به خدا عشق می ورزد
واحد عشب. (از اقرب الموارد). یک گیاه تر. (ناظم الاطباء). رجوع به عشب شود، عشبۀ مغربیه است که ظیان نامند. (فهرست مخزن الادویه). مخفف عشبهالنار لغت اندلسی است، و آن یاسمین بری است، و مغربی او قوی تر و یا سیمین بری سایر ولایات ضعیف الاثرند. و جهت مفاصل مزمن و صاحبان مزاج بسیار سرد، قوی تر از چوب چینی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است که پیش از این با چینی میخوردند، معالجۀ بعضی امراض را. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوعی ’ازملک’ است که دارای ساقۀ زیرزمینی ضخیم و گره دار است. و میوه اش به بزرگی یک گیلاس میرسد و قرمزرنگ است و یک تا سه دانه دارد. ریشه اش درطب عوام بعنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون مصرف میشود، بعلاوه در رفع بیماریهای جلدی از قبیل سودا و تفلس پوست بدن مورد مصرف دارد. عشبۀ طبی. عشبۀ مغربیه. صبرینه. صبرینۀ طبی. (از فرهنگ فارسی معین). - عشبهالساع، کراث است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). رجوع به کراث شود. - عشبهالنار، ظیان است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به ظیان و عشبه شود. - عشبۀ بیابان، عشبۀ بری. رجوع به عشبۀ بری شود. - عشبۀ خاردار، ازملک که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به ازملک شود. - عشبۀ طبی، عشبه که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عشبه شود. - عشبۀ مغربیه، عشبه که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عشبه شود
واحد عُشب. (از اقرب الموارد). یک گیاه تر. (ناظم الاطباء). رجوع به عُشب شود، عشبۀ مغربیه است که ظیان نامند. (فهرست مخزن الادویه). مخفف عشبهالنار لغت اندلسی است، و آن یاسمین بری است، و مغربی او قوی تر و یا سیمین بری سایر ولایات ضعیف الاثرند. و جهت مفاصل مزمن و صاحبان مزاج بسیار سرد، قوی تر از چوب چینی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است که پیش از این با چینی میخوردند، معالجۀ بعضی امراض را. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوعی ’اَزْمَلَک’ است که دارای ساقۀ زیرزمینی ضخیم و گره دار است. و میوه اش به بزرگی یک گیلاس میرسد و قرمزرنگ است و یک تا سه دانه دارد. ریشه اش درطب عوام بعنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون مصرف میشود، بعلاوه در رفع بیماریهای جلدی از قبیل سودا و تفلس پوست بدن مورد مصرف دارد. عشبۀ طبی. عشبۀ مغربیه. صبرینه. صبرینۀ طبی. (از فرهنگ فارسی معین). - عشبهالساع، کراث است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). رجوع به کراث شود. - عشبهالنار، ظیان است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به ظیان و عشبه شود. - عشبۀ بیابان، عشبۀ بری. رجوع به عشبۀ بری شود. - عشبۀ خاردار، اَزْمَلَک که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به ازملک شود. - عشبۀ طبی، عشبه که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عشبه شود. - عشبۀ مغربیه، عشبه که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عشبه شود
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات واقع در 66 هزارگزی شمال باختری خمین کنار راه شوسۀ خمین به اراک. این ده واقع در جلگه و هوای آن معتدل است. 170 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات، چغندرقند، پنبه و انگور و شغل مردمش زراعت است. صنایع دستی زنان قالی بافی است و راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات واقع در 66 هزارگزی شمال باختری خمین کنار راه شوسۀ خمین به اراک. این ده واقع در جلگه و هوای آن معتدل است. 170 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات، چغندرقند، پنبه و انگور و شغل مردمش زراعت است. صنایع دستی زنان قالی بافی است و راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
شتر در شبانگاه چرنده. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر عشا خورنده. و در مثل است: العاشیه تهیج الاّبیه، یعنی هر گاه ببیند کسی را که از خوردن غذای شب امتناع میورزد از او پیروی میکند و غذای شب را با وی میخورد. (از اقرب الموارد) (تاج العروس)
شتر در شبانگاه چرنده. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر عشا خورنده. و در مثل است: العاشیه تهیج الاَّبیه، یعنی هر گاه ببیند کسی را که از خوردن غذای شب امتناع میورزد از او پیروی میکند و غذای شب را با وی میخورد. (از اقرب الموارد) (تاج العروس)
ماده شتر پیر، کوتوله کوژپشت زشت نو گیاه گیاه نو رسته گونه ای گیاه از ملک که دارای ساقه زیرزمینی ضخیم و گره دار است و میوه اش به بزرگی یک گیلاس می رسد و قرمز رنگ است و 1 تا 3 دانه دارد. ریشه اش در طب عوام به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون مصرف می شود به علاوه درفع بیماری های جلدی از قبیل سودا و تفلس پوست بدن مورد مصرف دارد عشبه مغربیه صبرینه صبرینه طبی عشبه طبی. یا عشبه بری. گیاهی است علفی و پایا از تیره عشقه ها که برخی گونه هایش خشبی نیز میباشند و مخصوص نواحی گرم معتدل آسیا و آمریکاست عشبه بیابانی. یا عشبه بیابانی. عشبه بری. یا عشبه چینی. گونه ای عشبه که ریشه اش در طب عوام بهترین داروی تصفیه کننده خون و ضد نقرس و بهترین داوری بیماری سیفیلیس شناخته شده است. این گونه عشبه در ژاپن و چین می روید و در برخی کتب رویش آن را در کناره های خزر نیز ذکر کرده اند. یا عشبه خاردار. ازملک
ماده شتر پیر، کوتوله کوژپشت زشت نو گیاه گیاه نو رسته گونه ای گیاه از ملک که دارای ساقه زیرزمینی ضخیم و گره دار است و میوه اش به بزرگی یک گیلاس می رسد و قرمز رنگ است و 1 تا 3 دانه دارد. ریشه اش در طب عوام به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون مصرف می شود به علاوه درفع بیماری های جلدی از قبیل سودا و تفلس پوست بدن مورد مصرف دارد عشبه مغربیه صبرینه صبرینه طبی عشبه طبی. یا عشبه بری. گیاهی است علفی و پایا از تیره عشقه ها که برخی گونه هایش خشبی نیز میباشند و مخصوص نواحی گرم معتدل آسیا و آمریکاست عشبه بیابانی. یا عشبه بیابانی. عشبه بری. یا عشبه چینی. گونه ای عشبه که ریشه اش در طب عوام بهترین داروی تصفیه کننده خون و ضد نقرس و بهترین داوری بیماری سیفیلیس شناخته شده است. این گونه عشبه در ژاپن و چین می روید و در برخی کتب رویش آن را در کناره های خزر نیز ذکر کرده اند. یا عشبه خاردار. ازملک