جدول جو
جدول جو

معنی عاذر - جستجوی لغت در جدول جو

عاذر
(ذَ)
نام مردی که بی ایمان مرده بود، عیسی (ع) بعد از چهل سال او را زنده کرده مسلمان ساخته بود. (غیاث). و رجوع به عازر شود
لغت نامه دهخدا
عاذر
رگ دشتان، پلیدی، پوزشخواه، نشان خستگی
تصویری از عاذر
تصویر عاذر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عامر
تصویر عامر
(پسرانه)
آباد کننده، معمور، آبادان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عابر
تصویر عابر
عبور کننده، گذرنده، رهگذر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عامر
تصویر عامر
آباد کننده، معمور، آباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاذل
تصویر عاذل
ملامت کننده، نکوهش کننده، سرزنش کننده، ملامتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذار
تصویر عذار
کنار صورت، محل روییدن ریش
افسار
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، عارض، خدّ، غرّه، رخساره، دیباجه، لچ، رخسار، سج، دیمه، چهر، گردماه، چیچک، دیمر، وجنات، محیّا، دیباچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاطر
تصویر عاطر
خوش بو، دارای بوی خوش، معطر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ذِ)
جمع واژۀ معذره. (اقرب الموارد). رجوع به معذره و معذرت شود
لغت نامه دهخدا
آباد، آباد کننده، ماند گار، دراز زی، بچه کفتار آباد کننده، اقامت کننده در محلی معمور، زیاد عمر کننده، معمور آبادان
فرهنگ لغت هوشیار
پتیست کننده پتیستگر (پتیست نذر)، از نام خدایخانه آنکه نذری کرده نذر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاطر
تصویر عاطر
بویه دار، بویه دوست بوی خوش دهنده، دوست دارنده عطر عطر دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واذر
تصویر واذر
گذارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاذر
تصویر هاذر
روز داغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاهر
تصویر عاهر
جهمرز (زناکار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائر
تصویر عائر
درد چشم، خاشاک چشم، گشت زننده، پی سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
افسار افسار ستور لگام، رستنگاه ریش، گونه رخ، شرم، داغ افسار نشانه افسار، سور دو لبری، سورخانه خری سور ساختمان، دو لبه پیکان رستنگاه خط ریش، رخساره چهره عارض. رستنگاه خط ریش، رخساره چهره عارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاصر
تصویر عاصر
فشار دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاجر
تصویر عاجر
سست و ناتوان، درمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقر
تصویر عاقر
نحر کننده شتر، زن که آبستن نشود، مرد عقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابر
تصویر عابر
عبور کننده و راه گذرنده، مسافر، راه گذر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عادر
تصویر عادر
دروغگو، لغزنده
فرهنگ لغت هوشیار
رگ دشتان، نکوهشگر ملامت کننده ملامتگر جمع عذله عذال عذل عاذلات عواذل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاذور
تصویر عاذور
بدی تباهی، نشانی در ستور، آماس گوشک (گوشک لوزه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشر
تصویر عاشر
دهم دهمین، ده یک گیر ده یک گیرنده، دهم دهمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاذر
تصویر خاذر
پنهان، بدهکار گریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاذر
تصویر حاذر
ترساننده، پرهیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاذره
تصویر عاذره
رگ دشتان، پلیدی، پوزشخواه، نشان خستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذار
تصویر عذار
((عِ))
خط ریش، در فارسی به معنی رخسار، چهره، لگام اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاهر
تصویر عاهر
((هِ))
زناکار، فاسق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عامر
تصویر عامر
((مِ))
آباد کننده، اقامت کننده در جای آباد، معمور، آبادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقر
تصویر عاقر
((ق))
قربانی کننده شتر، زنی که آبستن نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاطر
تصویر عاطر
((طِ))
بوی خوش دهنده، دوست دارنده عطر، عطر دوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاصر
تصویر عاصر
((ص))
فشار دهنده، فشارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عابر
تصویر عابر
رهگذر
فرهنگ واژه فارسی سره