جدول جو
جدول جو

معنی عائذ - جستجوی لغت در جدول جو

عائذ
پناه آورنده
تصویری از عائذ
تصویر عائذ
فرهنگ فارسی عمید
عائذ
(ءِ)
ابن محصن بن ثعلبه ملقب به المثقب العبدی. از بنی عبدالقیس. شاعری جاهلی از مردم عراق بود و به عمرو بن هند پیوست و او را درباره وی مدیحه هاست. نعمان بن منذر را مدح گفت. شعر اونیکو و در آن حکمت و رقتی است. (از الاعلام زرکلی)
جدی است جاهلی که پسران وی بطنی از ربیعه از اعراب عدنانند، و موطن آنان بیابان حجاز است. (الاعلام زرکلی)
پدر بطنی از بنی ضبه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عائذ
(ءِ)
پناه آورنده. (منتهی الارب) (آنندراج) :
این مرا زائر آن مرا عائذ
این مرا مخلص آن مرا دلدار.
خاقانی.
، نو زاینده از آهو اسب و شتر و گوسپند و جز آن. ج، عوذ و عوذان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عائذ
پناه آورنده
تصویری از عائذ
تصویر عائذ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عائب
تصویر عائب
عیب کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عائل
تصویر عائل
نیازمند، درویش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایذ
تصویر عایذ
عائذ، پناه آورنده
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ)
بازدارنده از هر چیزی، آنکه مردم را از امور بازدارد و بر تأخیر برانگیزد و تأخیر نماید. ج، عوّق. (منتهی الارب) ، اصطلاح فیزیکی، جسمی را گویند که حرارت یاالکتریسته در آن بخوبی منتشر نشود و جسمی که ماوراءآن قرار گرفته محفوظ از الکتریسته یا حرارت باشد
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
سخت: امر خائذ لائذ، کار سخت و دشوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
بتی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
از عیل. درویش. نیازمند. ج، عاله و عیّل و عیلی ̍. (منتهی الارب) (آنندراج) :
زنده از تو شاد از تو عائلی
مغتذی بی واسطه بی حائلی.
مولوی.
، (از عول) غالب از هر چیزی، ترازوی مایل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
ابن انس. یکی از راویان است که از عطا روایت کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در بررسی تاریخ اسلام، روات به عنوان افراد علمی با تخصص در نقل حدیث شناخته می شوند که در جمع آوری احادیث از راویان مختلف بسیار دقیق بوده اند. این افراد با دقت در اسناد روایات و شرایط خاص راویان، توانستند احادیث معتبر و صحیح را از نقل های نادرست یا ضعیف تمییز دهند و این امر به صحت دین اسلام کمک کرد.
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
شتر و زن که بی ’عقر’ سالها باردار نشود. ج، عیط و عیّط و عوط و عوطط. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، شتر ماده که گشنی کرده نشود و بار نگیرد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
عوض داده شده و فاعل است به معنی مفعول. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
گوسپند که سالها باردار نشود. ج، عوص. (آنندراج) (منتهی الارب). من الشاه التی لم تحمل اعواماً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ءِ ذَ)
مؤنث عائذ. ج، عائذات، عوائذ. (منتهی الارب). رجوع به عائذ شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نیکوحال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
فالگوی به مرغان و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه بمرغان کهانت کند. (از اقرب الموارد) ، ناپسند دارندۀ طعام و شراب و جز آن را. (منتهی الارب) (آنندراج). و در حدیث ابن سیرین است: ان شریحا کان عائفا، یعنی صادق حدس بود نه آنکه در عیافت کار مردم جاهلیت میکرد. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عایذ
تصویر عایذ
پناه آورنده، نوزاینده (آهو اسب شتر و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائب
تصویر عائب
عیب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائث
تصویر عائث
شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائد
تصویر عائد
بازگردنده، زیارت کننده بیمار، عیادت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائر
تصویر عائر
درد چشم، خاشاک چشم، گشت زننده، پی سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائش
تصویر عائش
خوشگذران آسوده زی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائض
تصویر عائض
عوض داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائف
تصویر عائف
مرغواگوی آن که از رفتار پرندگان پیش بینی کند
فرهنگ لغت هوشیار
باز دار باز دارنده باز دار نا رسانا پیشگیر، اندوده بازدارنده مانع، آن که مردم را از امور باز دارد، جسمی که حرارت یا الکتریسیته در آن به خوبی منتشر نشود و جسمی که ماورا آن قرار گرفته محفوظ از حرارت یا الکتریسیته باشد نا رسانا مقابل هادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائل
تصویر عائل
نیازمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائم
تصویر عائم
شنا کننده شناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائن
تصویر عائن
چشم کننده، آب روان، نگرنده بیننده باچشم خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائه
تصویر عائه
آسیبدیده آگفته (آفت دیده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خائذ
تصویر خائذ
دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائذه
تصویر عائذه
مونث عایذ جمع عایذات عوایذ (عوائذ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائج
تصویر عائج
ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایذ
تصویر عایذ
((یِ))
پناه آورنده
فرهنگ فارسی معین