مرد سست کم حیلت، زن ذات شرف که به جهت آن نکاح کنند، مرد بدگمان، چاه که ندانند آب دارد یانه، چاه کم آب، وام که ندانند گزارده شود یا نه، یعنی گیرنده بازدهد یا نی
مرد سُست کم حیلت، زن ِ ذات شرف که به جهت آن نکاح کنند، مرد بدگمان، چاه که ندانند آب دارد یانه، چاه کم آب، وام که ندانند گزارده شود یا نه، یعنی گیرنده بازدهد یا نی
دیوانگی، دیوانه بودن، خبل، خبط دماغ کنایه از شیفتگی، شیدایی جنون ادواری: در پزشکی حالت دیوانگی که گاه گاه در انسان بروز می کند جنون اطباقی: در پزشکی حالت دیوانگی همیشگی جنون اعداد: در پزشکی نوعی دیوانگی که بیمار وسواس نسبت به اعداد پیدا می کند و دائم می خواهد اشیا را بشمارد جنون پیری: در پزشکی بیماری روانی که بعد از شصت سالگی عارض می شود و بیمار دچار بی خوابی و بی اشتهایی و ضعف حافظه و شدت عناد و بی توجهی به وظایف اخلاقی می شود جنون جوانی: در پزشکی بیماری روانی که بین پانزده تا سی سالگی عارض می شود و بیمار حالت بی خودی و بهت زدگی و گرفتگی و آشفتگی و رفتار ابلهانه پیدا می کند، شیزوفرنی، اسکیزوفرنی
دیوانِگی، دیوانه بودن، خَبَل، خَبطِ دِماغ کنایه از شیفتگی، شیدایی جُنون ادواری: در پزشکی حالت دیوانگی که گاه گاه در انسان بروز می کند جُنون اطباقی: در پزشکی حالت دیوانگی همیشگی جُنون اعداد: در پزشکی نوعی دیوانگی که بیمار وسواس نسبت به اعداد پیدا می کند و دائم می خواهد اشیا را بشمارد جُنون پیری: در پزشکی بیماری روانی که بعد از شصت سالگی عارض می شود و بیمار دچار بی خوابی و بی اشتهایی و ضعف حافظه و شدت عناد و بی توجهی به وظایف اخلاقی می شود جُنون جوانی: در پزشکی بیماری روانی که بین پانزده تا سی سالگی عارض می شود و بیمار حالت بی خودی و بهت زدگی و گرفتگی و آشفتگی و رفتار ابلهانه پیدا می کند، شیزوفرِنی، اسکیزوفرِنی
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، حالیا، ایدر، الحال، اینک، ایدون، الآن، نون، حالا، ایمه، فی الحال، فعلاً، بالفعل، همینک، عجالتاً
اَکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، هَمیدون، حالیا، ایدَر، اَلحال، اینَک، ایدون، اَلآن، نون، حالا، اِیمِه، فِی الحال، فِعلاً، بِالفِعل، هَمینَک، عِجالَتاً
گمان برده شده و دانسته شده. (آنندراج). گمان برده شده و گمان کرده شده. مشکوک. نامعلوم و نامحقق و یقین ناشده و شبهه دار و گمان برده شده و پنداشته شده و گمان و پندار. (ناظم الاطباء). ظنین. متهم. گمان رفته. گمان شده. به گمان آمده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در لغت به معنی گمان برده شده است ولی گاهی آن را به معنی گمان برنده یعنی بجای ظان استعمال کنند. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 2 شمارۀ 1)
گمان برده شده و دانسته شده. (آنندراج). گمان برده شده و گمان کرده شده. مشکوک. نامعلوم و نامحقق و یقین ناشده و شبهه دار و گمان برده شده و پنداشته شده و گمان و پندار. (ناظم الاطباء). ظنین. متهم. گمان رفته. گمان شده. به گمان آمده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در لغت به معنی گمان برده شده است ولی گاهی آن را به معنی گمان برنده یعنی بجای ظان استعمال کنند. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 2 شمارۀ 1)