- ظمی
- تیرگی پژمرد گی، کم گوشتی بج (بج لثه معیار جمالی) کم خونی بج
معنی ظمی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بزرگ و بزرگتر
لب کبود، ساگ کم گوشت، بج کم خون، پلک نازک
نانخواه، نانخه، جوانی
پرخون
هر چیزی که بر عهده کسی باشد
زهرآگین، زهری
نقص، قدری
انداختن، نگهبان رمه
خاک، ملک زمین های مزروعی. یا زمین خسته زمینی که در زیر دست و پای مردم و چاروا نرم شده باشد، یا زمین مرده زمینی که درآن رستنی نروید یا به (بر) زمین زدن بر زمین انداختن شی یا شخصی را، مغلوب کردن یا به (بر) زمین نواختن به زمین زدن، یا زمین از زیر پای کشیدن دیوانگان را ببازی بازی ترساندن، یا زمین به دندان گرفتن اظهار عجزو فروتنی کردن
با معنی معنوی
نگاهداشتن، حمایت سخت گرم شدن سخت گرم شدن
کجی انحنا اعوجاج
بلند، عالی همنام، هم اسم، زهر آلود
تشنه شدن، عطش، تشنگی
غمگین، اندوهگین، غم زده
غمی شدن: غمگین شدن، اندوهناک شدن
غمی شدن: غمگین شدن، اندوهناک شدن
تب، حالت زیاد شدن حرارت بدن که گاهی با برخی تغییرات موضعی و امراض دیگر همراه است، تپ
همچنین، اینک، همیشه، پیوسته، بر سر فعل ماضی و مضارع می آید و دلالت بر استمرار می کند مثلاً همی رفت، همی گفت، همی رود، بر سر فعل امر می آید و دلالت بر تاکید می کند مثلاً همی رو
دارای سم، زهرآلود مثلاً مار سمّی
زمین، سطحی که در زیر پا قرار دارد مثلاً چادرش روی زمین کشیده می شد برای مثال در معرفت دیدۀ آدمی ست / که بگشوده برآسمان و زمی ست (سعدی۱ - ۱۷۷) ، هرگل رنگین که به باغ زمی ست / قطره ای از خون دل آدمی ست (نظامی - ۷۱)
افکندن، انداختن، پرتاب کردن، تیر انداختن
رمی جمره: در فقه از مناسک حج و آن انداختن هفت سنگریزه است به جمرهالعقبه
رمی جمره: در فقه از مناسک حج و آن انداختن هفت سنگریزه است به جمرهالعقبه
اعمیٰ ها، کوران، نابینایان، جمع واژۀ اعمیٰ
کم بودن مثلاً کمی درآمد، به مقدار کم، اندکی
کنایه از پستی، فرومایگی، حقارت
نقصان، کاستی
کمین، کمترین، کم ارزش ترین، فرومایه ترین
کنایه از پستی، فرومایگی، حقارت
نقصان، کاستی
کمین، کمترین، کم ارزش ترین، فرومایه ترین
مادری، کنایه از کسی که درس نخوانده و خواندن و نوشتن را یاد نگرفته باشد، بی سواد
آنچه از آن حمایت می شود، چیزی یا جایی که از آن دفاع می کنند
نخچیر مرده، وا داشتن
آهو
مونث ظمان خشک باد پشت چشم نازک
تشنه شدن سخت تشنه گردیدن، تشنگی
سایه ای
کور گردیدن، از بین رفتن تمام بینائی از هر دو چشم
غم دار، اندوهناک
اهل قم، از مردم قم
اندک، ندرت، قلت، مقابل بیشی و کثرت